دوباره بزم عزا باز مرثیه خوانی

دوباره بزم عزا باز مرثیه خوانی

دوباره سفره ی روضه دوباره مهمانی
سلام حضرت صاحب عزا که از چشمت

جدا نخواهد شد ابرهای بارانی
در این مقام ، که تنها برای محرم هاست

سپاس از اینکه مرا اهل خویش می دانی
تو ارث برده ای از مادرت که روز و شبت

چنین عجین شده با گریه های طولانی
دوباره روضه بخوان تا که بشکند قلبم

دوباره آه بکش تا مرا بسوزانی
بگو به مردم نامرد شهر پیغمبر

کجاست غیرتتان پس چه شد مسلمانی
بهشت، سوخته ی آتش جهنم؛ آه

فرشته ای وسط شعله های شیطانی
دیدگاه ها (۶)

قدری بخند و حال مرا رو به راه کنفکری به حال گریه این بی پناه...

در این عصر #جدایی امان از عصر جمعهبگو آقا کجایی امان از عصر ...

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُردمـاه، رخ از شــرم، پـ...

مولای غریبم اولین سلام در اولین صبح بهاریبر گل روی شما یوسف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط