Part 1
Part 1
داستان:ارباب
داشتم از مدرسه به سمت خونه می رفتم که دیدم ۳ تا ماشین لامبورگینی جلوم وایساد و ۲ تا مرد بلند،سیاه پوش به سمتم اومدن و دستامو گرفتن و سوار ماشین کردند.
ا/ت:ولم کنید دارین چیکار می کنید[داد]
مرد:خفشو خفه نشی خودم خفت میکنم.
ترسیده بودم و نمی دونستم چیکار کنم داشتم گریه می کردم که یکی از مردا گفت:
مرد:گریه نکن وقتی رسیدیم ماجرارو می فهمی.
ا/ت:کدوم ماجرا [با گریه]
مرد:نمی تونم بگم ببخشید.
وارد حیاط یه عمارت شدیم که عمارت خیلی بزرگ بود و خیلی خوشگل بود.
در ماشین رو برام باز کردن.
مرد:پیاده شو.زود باش
ا/ت:باشع [با گریه]
منو بردن داخل عمارت.
هفتا پسر و فک کنم ۱۱ یا ۱۲ تا دختر.
پارت بعدی رو فردا میزارم😎
حمایت یادتون نره😉💗
داستان:ارباب
داشتم از مدرسه به سمت خونه می رفتم که دیدم ۳ تا ماشین لامبورگینی جلوم وایساد و ۲ تا مرد بلند،سیاه پوش به سمتم اومدن و دستامو گرفتن و سوار ماشین کردند.
ا/ت:ولم کنید دارین چیکار می کنید[داد]
مرد:خفشو خفه نشی خودم خفت میکنم.
ترسیده بودم و نمی دونستم چیکار کنم داشتم گریه می کردم که یکی از مردا گفت:
مرد:گریه نکن وقتی رسیدیم ماجرارو می فهمی.
ا/ت:کدوم ماجرا [با گریه]
مرد:نمی تونم بگم ببخشید.
وارد حیاط یه عمارت شدیم که عمارت خیلی بزرگ بود و خیلی خوشگل بود.
در ماشین رو برام باز کردن.
مرد:پیاده شو.زود باش
ا/ت:باشع [با گریه]
منو بردن داخل عمارت.
هفتا پسر و فک کنم ۱۱ یا ۱۲ تا دختر.
پارت بعدی رو فردا میزارم😎
حمایت یادتون نره😉💗
۲۳.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.