پسر کوچولو گفت گاهی وقتها قاشق از دستم می افتد پیرمرد
پسر کوچولو گفت: "گاهی وقتها قاشق از دستم می افتد". پیرمرد بیچاره گفت: "از دست من هم می افتد". پسر کوچولو آهسته گفت:"من گاهی شلوارم را خیس می کنم." پیرمرد خندید و گفت:"من هم همینطور." پسر کوچولو گفت: "من اغلب گریه می کنم". پیرمرد سر تکان داد: "من هم همین طور". پسر کوچولو گفت: " از همه بدتر بزرگترها به من توجهی ندارند". و گرمای دست چروکیده را احساس کرد: "می فهمم چی می گی کوچولو، می فهمم."
شل سیلور استاین
شل سیلور استاین
- ۴۰۶
- ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط