پارت ❾❶
پارت ❾❶
ات ویو
اماده شدن و رفتم پایین مامانمو دیدم
م. ا:ات کجا دخترم؟ این چه لباسیه؟
+با کوک میخوایم بریم بیرون مشکلیه؟
م. ا:عا اما کوک که رفته
+ من میرم شرکت بعد با هم میریم
م. ا:اها
+بای
هوف اقا رو بگو رفته بیرون من میدونم چیکارش کنم اصلا درخواستشو قبول نمیکنم دیگه 😒
ولی خب فردا میریم خرید لباس عروس ...
هی خدا عجب بدبختیم یه تاکسی گرفتم و رفتم
مستقیم سمت بازار کلی خرید کردو دستام پر پر بود کلی لباس و لوازم ارایشو و کتاب گرفتم اره من عاشق کتاب خوندنم اونم عاشقانه
و... اره دیگه 😐 📿
زنگ زدن به بادیگاردم یعنی الکس
اومد و خرید هامو برد خونه خداروشکر الکس چیزی به کوک نمیگه 🤲 بعدم رفتم بار...
۱۰مین بعد
رسیدم بوی سیگار داشت خفم میکرد ولی خب عادت میکنم رفتم ویسکی سفارش دادم تا برام بیاره....
کوک ویو
کار هامو کردم رفتم برای ات دست گل و عروسک و شکلات و خرت و پرت گرفتن تا از دلش در بیارم رفتم خونه به همه سلام کردم درسته اخلاقم گنده ولی باادبم🙄 رفتم بالا رفتم توی اتاقم وسایل و گذاشتم و یه دوش گرفتم و لباس هامو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم سمت اتاق ات..
هرچی در میزدم جواب نمیداد اخر درو باز کردن دیدن نیست! رفتم پایین مامانم با مامان ات داشتن حرف میزدن که گفتم
-ات کجاست؟
ات ویو
اماده شدن و رفتم پایین مامانمو دیدم
م. ا:ات کجا دخترم؟ این چه لباسیه؟
+با کوک میخوایم بریم بیرون مشکلیه؟
م. ا:عا اما کوک که رفته
+ من میرم شرکت بعد با هم میریم
م. ا:اها
+بای
هوف اقا رو بگو رفته بیرون من میدونم چیکارش کنم اصلا درخواستشو قبول نمیکنم دیگه 😒
ولی خب فردا میریم خرید لباس عروس ...
هی خدا عجب بدبختیم یه تاکسی گرفتم و رفتم
مستقیم سمت بازار کلی خرید کردو دستام پر پر بود کلی لباس و لوازم ارایشو و کتاب گرفتم اره من عاشق کتاب خوندنم اونم عاشقانه
و... اره دیگه 😐 📿
زنگ زدن به بادیگاردم یعنی الکس
اومد و خرید هامو برد خونه خداروشکر الکس چیزی به کوک نمیگه 🤲 بعدم رفتم بار...
۱۰مین بعد
رسیدم بوی سیگار داشت خفم میکرد ولی خب عادت میکنم رفتم ویسکی سفارش دادم تا برام بیاره....
کوک ویو
کار هامو کردم رفتم برای ات دست گل و عروسک و شکلات و خرت و پرت گرفتن تا از دلش در بیارم رفتم خونه به همه سلام کردم درسته اخلاقم گنده ولی باادبم🙄 رفتم بالا رفتم توی اتاقم وسایل و گذاشتم و یه دوش گرفتم و لباس هامو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم سمت اتاق ات..
هرچی در میزدم جواب نمیداد اخر درو باز کردن دیدن نیست! رفتم پایین مامانم با مامان ات داشتن حرف میزدن که گفتم
-ات کجاست؟
۸.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.