پارت۴۰...فیک کوک

+:بسوزه گشنه میمونیم

ت:پس بزار من بپزم تا نسوزه

+:مگ خودم چمه؟

ت:خب تو برو به ریا برس من درست میکنم.

+:نمیخوام توبرو پیشش من آشپزی میکنم

ت:باشه..
رفتم اتاق ریا که دیدم غرق عرق شده و تبش خیلی بالاس بغلش کردم و حولشو دورش پیجیدم و سریع رفتم پایین

ت:ات..اتت بدو بریم بیمارستان ریا تب داره(نفس نفس)

+:چ.ی باشه

*رفتن بیمارستان و دکتر معاینه کرد گفت*

د:چیز جدی نیست بخاطر تقذیست خانم ات این روزا چیزای تند خوردین؟

+:ب.له ک.یم.چی تند..

د:لطفا بخاطر سلامتی بچتونم شده غذا خوب بخورید و از الکل و غذای تند جلوگیری کنید امکان داره بچتون بزرگ شد اتفاقی براش بیوفته

+:چ.شم

د:باز بلا به دور..میتونید برید

ویوتهیونگ:
ات ریا رو بغل کرد و رفتیم سوار ماشین شدیم یکم از حرکتمون گزشته بود که احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه که بله..یکی ماشینو داد جلو و وایسادم پشتمونم ی ماشین وایساد که آدمای مصلح از ماشین اومدن پایین

+:ته.ی.ونگ اینجا چه خب.ره؟*ترس و استرس*

ت:نگران نباش..من میرم پایین و تو بمون تو ماشین به هیچ عنوان از ماشین پیاده نشو

+:مراق.ب باش*ترس*

ت:کی هستین شما؟(داد،اصلحه شو کشید)

_:میخوای بدونی من کی هستم کیم؟

ت:وای وای وای....جئون عوضی(نیشخند)

_:انگار عوضی جمع تویی نه من..

ویوات:
منتظر تهیونگ بودم که ی نفر از ماشین پیاده شد..اون.اون کوک بود ولی اینجا چیکار داشت از ماشین پیاده شدم که منو دید

_:هوم...واوو جئون ات انگار شوهرتو با یکی دیگه اشتباه گرفتی..اشکال نداره من یادت میارم

+:ک....و...ک

ت:از مگه نگفتم پیداه نشو این احمق بلایی سرت میاره

_:احمق؟هع قبول کن به ته خط رسیدی




دیدگاه ها (۷)

پارت۴۱..فیک کوک...پارت آخر فصل۱

خبببب میرم کاور فیک جدید رو بسازم*درخواستی*

چرا همه چی انقد پیچیده شده..

بخاطر اعضاهم که شده بخونید و پخش کنید..

نام فیک: عشق مخفیPart: 47ویو ات*جی. واقعا؟ات. علائمش رو دارم...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط