مرزبان نامه ۳ بهرام دختر دهقان
#مرزبان_ نامه #۳ #بهرام_دختر_ دهقان
شاه گفت مرزبان بیشتر بگو
مرزبانگفت سروم همه مردم تابع پادشاه هستن من هم از مردم سرزمین شما و فرمان بردار شما هستم درست همان گونه که دختر جوان به بهرام گور گفت
ماجرا بهرام گور اینطور است بهرام
روزی به شکار رفت و عصر شد وراه برگشت را گم کرد و پس تصمیم گرفت در نزدیکترین خانه شب را اتراق کنند تا فردا حرکت کننبه قصر خود
واولین خانه رسید ومهمان خانه شد وخود را معرفی نکرد وصاحب خانه که دهقان بود انگونه که باید پذیزایی نکرد عصر گاو گاو دهقان شیری کمتر ازگذشته داد
دختر زیرک دهقان متوجه این کم دادن شیر گاو شد به پدرش گفت پدر گویا پادشاه از ما راضی نیست وقتی پادشاه ناراضی باشد اتفاق خوبی برای مردم سرزمین نخواهد افتاد ماباید فرمان بردار شاه باشیم دهقان گفت بسیار خوب از اینجا خواهیم رفت که به راحتی زندگی کنیم
دختر : بسیار خوب اما پدر ما مال فروانی داریم وباید ببخشید مثلا رفتارمان با مهمان مان دیشب شایسته نبود و پذی ایی خوبی نکردیم و دوباره با غذا مفصل ونوشیدنی پذیرایی کردن و دختربه اتاق بهرام رفت و مشغول گفتگو و پذیرایی از بهرام شد بهرام شیفتیه ادب وزیبا وزکاوت دختر شد
فردا به قصر خود بازگشت و هدایا وفروان به همراه پیام خواستگاری از دختر رافرستاد پیک خانه دهقان رسید دهقان ودختر متوجه شدن مهمان دیشب پادشاه سرزمین شان بود و بهرام با دختر دهقان ازدواج کرد.
مرزبان گفت بازهم میگویم من از مردمان این سرزمین وفرمان بردار شما هستم دراین لحظه بازهم وزیر دسیسه چین مداخله کرد و گفت..
شاه گفت مرزبان بیشتر بگو
مرزبانگفت سروم همه مردم تابع پادشاه هستن من هم از مردم سرزمین شما و فرمان بردار شما هستم درست همان گونه که دختر جوان به بهرام گور گفت
ماجرا بهرام گور اینطور است بهرام
روزی به شکار رفت و عصر شد وراه برگشت را گم کرد و پس تصمیم گرفت در نزدیکترین خانه شب را اتراق کنند تا فردا حرکت کننبه قصر خود
واولین خانه رسید ومهمان خانه شد وخود را معرفی نکرد وصاحب خانه که دهقان بود انگونه که باید پذیزایی نکرد عصر گاو گاو دهقان شیری کمتر ازگذشته داد
دختر زیرک دهقان متوجه این کم دادن شیر گاو شد به پدرش گفت پدر گویا پادشاه از ما راضی نیست وقتی پادشاه ناراضی باشد اتفاق خوبی برای مردم سرزمین نخواهد افتاد ماباید فرمان بردار شاه باشیم دهقان گفت بسیار خوب از اینجا خواهیم رفت که به راحتی زندگی کنیم
دختر : بسیار خوب اما پدر ما مال فروانی داریم وباید ببخشید مثلا رفتارمان با مهمان مان دیشب شایسته نبود و پذی ایی خوبی نکردیم و دوباره با غذا مفصل ونوشیدنی پذیرایی کردن و دختربه اتاق بهرام رفت و مشغول گفتگو و پذیرایی از بهرام شد بهرام شیفتیه ادب وزیبا وزکاوت دختر شد
فردا به قصر خود بازگشت و هدایا وفروان به همراه پیام خواستگاری از دختر رافرستاد پیک خانه دهقان رسید دهقان ودختر متوجه شدن مهمان دیشب پادشاه سرزمین شان بود و بهرام با دختر دهقان ازدواج کرد.
مرزبان گفت بازهم میگویم من از مردمان این سرزمین وفرمان بردار شما هستم دراین لحظه بازهم وزیر دسیسه چین مداخله کرد و گفت..
۳.۰k
۲۵ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.