بالاخره یاد میگیری

بالاخره یاد میگیری

رفتن اتفاقی ست اجتناب ناپذیر
و پُر از منطق های محکم
و ماندن هراسی ست تکراری
لابه لای امید های واهی
و پوسته نازکِ احساست
می شود سنگ واره ای از تجربه ها
و دیگر نمیترسی
و دیگر به صدای قدم های هیچکس
به خود نمیلرزی ....
دیدگاه ها (۷۰)

تو خورشید باش من هم برای بیدار شدن بهترین صبح دم میشومکافی ...

آقا جان چای اش را هرتی کشید و گفت:،:...تلفن که نداشتیم،مجبور...

عشق آنچنان که شاعران ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻧﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖﻋﺸﻖ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩﻭ ﮔﺎﺯ ﻣ...

می دانم روزی تو می آیی زمان بہ خلسہ می‌رودثانیہ‌ها دستپاچہ م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط