به تو گفتم گنجشک کوچک من باش

به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.

من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست
بزرگ ترین اقرارهاست.

من به اقرارهایم نگاه کردم‌
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و

برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان...

احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱۳)

ماجرا خیلی ساده بودمن فقط رفتم تا عطر بخرمآقای فروشنده بدون ...

چجور دلتون میاد منو بخورین منو نخورررر😍 🙏

‏خب آدم همیشه به چیزایی که میخواد نمیرسه بعضی وقتا باید دورت...

چارۂ دَردِ مَرا نیست نیازی به طَبیببه مُداوای دِل از یار بیا...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

بابایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط