امشب شبی دیگر شد و من با دلم تنها شدم

امشب شبی دیگر شد و من با دلم تنها شدم
گفتم حدیث عاشقی رسوا تر از رسوا شدم

پروانه واربرگردشمع آتش زدم بر جان خود
در عالم ناباوری ناگه چنین پیدا شدم

در عالم شوریدگی با آن همه دلدادگی
پا بر همه عالم زدم شیدا تر از شیدا شدم

این است حدیث عاشقی بشنو زمن این راز را
در جمع مدهوشان دگر تنها ترین تنها شدم

درکنج عزلت گوشه ای من بودم و تنها دلم
گفت و شنودی داشتیم تا عاقبت رسوا شدم

افسوس از این بندگی با این همه شرمندگی
تا من به خود باز آمدم پیدای نا پیدا شدم
دیدگاه ها (۲)

ای عاشقان بلوا کنید ، امشب دلم سرزنده شدامشب دلی ، دلبر رسید...

گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم!قالبم، عقلم، حیاتم، جان...

نوبت عاشقی من شد و بازاری نیستوای برمن که در این شهر خریداری...

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط