ماه من
#ماه_من
پارت: 1
*ویو ا.ت*
سلام من ا.ت هستم و 19 سالمه من در سئول زندگی میکنم و در سن 5 سالگی پدر مادرم از پیشم رفتن و من پیش مادر بزرگم میموندم تا سن14سالگی توی سن15 سالگی خودم مستقل شدم و فهمیدم واقعا زندگی خیلی درد هایی داره من فقط مادر بزرگم، خالم، عموم، داییم، و عمم و پسراشون و دخترا شون زنده هستن واقعا خیلی درد دارم ولی کسی نیست درک کنه
خب بریم داستانم رو براتون تعریف کنم:)
*ویو جیمین*
سلام من پارك جیمینم ودر سئول زندگی میکنم و بزرگترین مافیا ی کره بودم و در سن ۷ سالگی مادر پدرم از پیشم رفتن و همین و کل خانوادم زنده هستن غیر از پدر و مادرم و اسم ب باند من سیاهی شب هستش
*ویو تهیونگ*
سلام من کیم تهیونگ هستم و من مافیا هستم اسم باند ما سیاهی شب هستشـ و رییس ما پارک جیمین هست و ما در سئول زندگی میکنیم و پدر مادرم در سن ۲ سالگی فوت کردن
*بریم سراغ داستان*
(فلش بک به شب)
*ویو تهیونگ*
چی....... امکان نداره..... وا...... این رو حتما باید فتو شاپش کنم یکم جیمین رو عصبی کنم
(تهیونگ دوست صمیمی جیمین هست)
رفتم در اتاقش رو زدم
تهیونگ: سلام جیمین اینو نگاه
جیمین: سلام وا این چیه؟
تهیونگ: نمیدونم اینو دیدم......... گفتم حتما بهت باید نشون بدم
جیمین؛ واییی یه باند که داره ازمون جلو میزنهههههه(صبی)
تهیونگ: اره. ولی شاید این باند ضعیف باشه
جیمین: تهیونگ.... ن.... نمی.... نمیشه......
تهیونگ: اسکلت کردم اینو با فتو شاپ درست کردم
جیمین؛ خدد نکشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت(داد)
تهیونگ: نترس نمیکشه
جیمین: گگگگ
تهیونگ؛........
ادامه با ۵ لابک
پارت: 1
*ویو ا.ت*
سلام من ا.ت هستم و 19 سالمه من در سئول زندگی میکنم و در سن 5 سالگی پدر مادرم از پیشم رفتن و من پیش مادر بزرگم میموندم تا سن14سالگی توی سن15 سالگی خودم مستقل شدم و فهمیدم واقعا زندگی خیلی درد هایی داره من فقط مادر بزرگم، خالم، عموم، داییم، و عمم و پسراشون و دخترا شون زنده هستن واقعا خیلی درد دارم ولی کسی نیست درک کنه
خب بریم داستانم رو براتون تعریف کنم:)
*ویو جیمین*
سلام من پارك جیمینم ودر سئول زندگی میکنم و بزرگترین مافیا ی کره بودم و در سن ۷ سالگی مادر پدرم از پیشم رفتن و همین و کل خانوادم زنده هستن غیر از پدر و مادرم و اسم ب باند من سیاهی شب هستش
*ویو تهیونگ*
سلام من کیم تهیونگ هستم و من مافیا هستم اسم باند ما سیاهی شب هستشـ و رییس ما پارک جیمین هست و ما در سئول زندگی میکنیم و پدر مادرم در سن ۲ سالگی فوت کردن
*بریم سراغ داستان*
(فلش بک به شب)
*ویو تهیونگ*
چی....... امکان نداره..... وا...... این رو حتما باید فتو شاپش کنم یکم جیمین رو عصبی کنم
(تهیونگ دوست صمیمی جیمین هست)
رفتم در اتاقش رو زدم
تهیونگ: سلام جیمین اینو نگاه
جیمین: سلام وا این چیه؟
تهیونگ: نمیدونم اینو دیدم......... گفتم حتما بهت باید نشون بدم
جیمین؛ واییی یه باند که داره ازمون جلو میزنهههههه(صبی)
تهیونگ: اره. ولی شاید این باند ضعیف باشه
جیمین: تهیونگ.... ن.... نمی.... نمیشه......
تهیونگ: اسکلت کردم اینو با فتو شاپ درست کردم
جیمین؛ خدد نکشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت(داد)
تهیونگ: نترس نمیکشه
جیمین: گگگگ
تهیونگ؛........
ادامه با ۵ لابک
۱۰.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.