من که نه

من که نه!،
دلم اما...
عجیب بهانه ی بودنت را میگیرد.
درست مثل کودکی که در هیاهوی خیابانی شلوغ و پر ازدحام مادرش را گم کرده است و با ترس زیاد بلند بلند گریه میکند و پا به زمین می کوبد.
گاهی اشک هایش را با پشت دستش پاک میکند و گاهی میگذارد تا روی گونه هایش سرازیر شوند و درمیان آدم ها عاجزانه از کسی برای پیدا شدن دست های نوازشگر و مهربان مادرش مدد می جوید....
من که نه!...
دلم اما....
بودنت را
خواستنت را
داشتنت را
عجیب فریاد میکشد
و چه سخت است این همه "بی تو" بودن...
دیدگاه ها (۲)

به او بگویید دوستش دارم...بگویید تا همیشه کنجِ صندوقچه ی کوچ...

و این حکایتی تکراری ستاز آدم هایی که هر چقدر بیشتر از علاقه ...

به حسودان بگوما عاشق همیمچشمان تو پر از من است وچشمان من پر ...

صحنه,پارت یازدهم

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط