بهش میگه که ثانا دختر توسعه و کوک اونا رو نکشته و به اونا
بهش میگه که ثانا دختر توسعه و کوک اونا رو نکشته و به اونا گفته که تو مردی و خلاصه کل قضیرو و شوگا هم میره کره پیش زن بچش که همون لحظه ای میرسه که کوک هم بوده
ا.ت ، ینی تمام این شیش هفت سال من تو زنده بودی دقیقا تو جایی که ما زندگی میکردیم و ثانا هم اون هر شب نیومد تا تو رو ببینه
شوگا ، هیشسس آروم باش من الان اینجام دیگه
ا.ت ، اون دیگه دیگه نرو
شوگا، خب باشه آخ
ا.ت ، چی شد آها بیا
و مثل اولین بار یقه لباسشو باز میکنه
شوگا از گردن ا.ت شروع به خوردن خون میگه بعد چند مین
شوگا ، دلم برای این طعم تنگ شده بود
ثانا در میزنه
ا.ت، بیا تو
ثانا ، مامان فک کنم الان بایدـ......تو
شوگا ، سلام فقسلی من
ثانا ، مات مبهوت فقط نگاه میکنه
ا.ت، ثانا مامان بیا تا برات بگم باشه عزیزم
ثانا ، امیدوارم حرفاتون قانع کننده باشه
شوگا ، بیا ببینم و ثانا رو بغل میکنه
ثانا ، تو. تو بابامی
شوگا، از کجا فهمیدی میخواستم خودم بگم
ثانا ، خال گردنت منم اونو دارم عمو بهم گفته بود که این خال خال خانوادگیمونه
شوگا ، خوبه پس
ثانا ژ حالا باید بهم بگی این همه مدت کجا بودی چیکار میکردی برای چی کنارم نبودی
شوگا ، یه نفس بگیر خوشگلم بعدش میگم (و کل داستان و براش میگه)
خب کلش این بود
ثانا شوگا رو بغل میکنه و میگه
ثانا ،بابا خیلی دلم میخواست که یه روز با این اسم یکی رو صدا کنم
شوگا ، منم خیلی دوست داشتم که با با گفتنتو بشنوم
ا.ا، انگار یکی تا باباشو دید منو یادش رفت
ثانا، سریع به خودش میاد و عقب میره و میگه
ثانا ، مامان من باید برم و یکم حوا بخورم
ا.ت، چی شد بازم
ثانا ، نه نه من هیچ وقت استرس نمی گیرم (شمرده شمرده)
و رفت و شوگا هم پشت سرش درو قفل میکنه و میره سمت ا.ت و دستای ا.ت رو قفل میکنه
شوگا ، میدونی من هنوزم تو رو میخواد و لبای ا.ت رو میبوسه که این بوسه کم کم وحشیانه تر میشه که شوگا میره سراغ لباس های ا.ت و درشون میاره
ا.ت، شوگا الان نه
شوگا ،دقیقه الان و میره سمت گردنش و بعد از اونم میره پایین تر بعد از چند مین د.ی.ک.ش.و.تنظیم میکنه و وارد ا.ت میکنه و کم کم ناله های ا.ت شروع میشه و بعد ۱۲راند شوگا یه ور و آن.ت هم یه ور دیگه میفته
نامی ، اهم اهم در میزنه
شوگا ، چیه
نامی ، اگه مزاحم نیستم ماهم دلمون تنگ شده و اینکه مامان بابا هم الان میان
شوگا . ا.ت باهم ، اومدیم
یه ساعت بعد
ثانا ، عمو
تهته،جانم
ثانا ، این دونفر کین
ته ته ، مامان بزرگ و بابا بزرگت
ثانا ، وای ابهتم به مادر بزرگم رفته
ته ته ، از خود راضی مثل بابا تی
ثانا ، میدونم
م.ش ، ثانا کوچولوی من چقدر بزرگ شدی و بغلش میکنه و خب پدر بزرگشم همین طور تا شب که مهمونی شروع میشه ،،،،،،
ا.ت ، ینی تمام این شیش هفت سال من تو زنده بودی دقیقا تو جایی که ما زندگی میکردیم و ثانا هم اون هر شب نیومد تا تو رو ببینه
شوگا ، هیشسس آروم باش من الان اینجام دیگه
ا.ت ، اون دیگه دیگه نرو
شوگا، خب باشه آخ
ا.ت ، چی شد آها بیا
و مثل اولین بار یقه لباسشو باز میکنه
شوگا از گردن ا.ت شروع به خوردن خون میگه بعد چند مین
شوگا ، دلم برای این طعم تنگ شده بود
ثانا در میزنه
ا.ت، بیا تو
ثانا ، مامان فک کنم الان بایدـ......تو
شوگا ، سلام فقسلی من
ثانا ، مات مبهوت فقط نگاه میکنه
ا.ت، ثانا مامان بیا تا برات بگم باشه عزیزم
ثانا ، امیدوارم حرفاتون قانع کننده باشه
شوگا ، بیا ببینم و ثانا رو بغل میکنه
ثانا ، تو. تو بابامی
شوگا، از کجا فهمیدی میخواستم خودم بگم
ثانا ، خال گردنت منم اونو دارم عمو بهم گفته بود که این خال خال خانوادگیمونه
شوگا ، خوبه پس
ثانا ژ حالا باید بهم بگی این همه مدت کجا بودی چیکار میکردی برای چی کنارم نبودی
شوگا ، یه نفس بگیر خوشگلم بعدش میگم (و کل داستان و براش میگه)
خب کلش این بود
ثانا شوگا رو بغل میکنه و میگه
ثانا ،بابا خیلی دلم میخواست که یه روز با این اسم یکی رو صدا کنم
شوگا ، منم خیلی دوست داشتم که با با گفتنتو بشنوم
ا.ا، انگار یکی تا باباشو دید منو یادش رفت
ثانا، سریع به خودش میاد و عقب میره و میگه
ثانا ، مامان من باید برم و یکم حوا بخورم
ا.ت، چی شد بازم
ثانا ، نه نه من هیچ وقت استرس نمی گیرم (شمرده شمرده)
و رفت و شوگا هم پشت سرش درو قفل میکنه و میره سمت ا.ت و دستای ا.ت رو قفل میکنه
شوگا ، میدونی من هنوزم تو رو میخواد و لبای ا.ت رو میبوسه که این بوسه کم کم وحشیانه تر میشه که شوگا میره سراغ لباس های ا.ت و درشون میاره
ا.ت، شوگا الان نه
شوگا ،دقیقه الان و میره سمت گردنش و بعد از اونم میره پایین تر بعد از چند مین د.ی.ک.ش.و.تنظیم میکنه و وارد ا.ت میکنه و کم کم ناله های ا.ت شروع میشه و بعد ۱۲راند شوگا یه ور و آن.ت هم یه ور دیگه میفته
نامی ، اهم اهم در میزنه
شوگا ، چیه
نامی ، اگه مزاحم نیستم ماهم دلمون تنگ شده و اینکه مامان بابا هم الان میان
شوگا . ا.ت باهم ، اومدیم
یه ساعت بعد
ثانا ، عمو
تهته،جانم
ثانا ، این دونفر کین
ته ته ، مامان بزرگ و بابا بزرگت
ثانا ، وای ابهتم به مادر بزرگم رفته
ته ته ، از خود راضی مثل بابا تی
ثانا ، میدونم
م.ش ، ثانا کوچولوی من چقدر بزرگ شدی و بغلش میکنه و خب پدر بزرگشم همین طور تا شب که مهمونی شروع میشه ،،،،،،
۶.۶k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.