کوک ، من بهتره مامانت بگه حالا همراهیم میکنی تو
کوک ، من بهتره مامانت بگه حالا همراهیم میکنی تو
ثانا ، البته
دست کوک رو میگیره و میبره داخل عمارت
ا.ت، دنبال ثانا بودم رفتم پایین که با صحنه ای که دیدم خشگم زد اون اون کوک بود که دست ثانا رو گرفته بود قلبم درد گرفت استرس تمام بدنمو به لرزه درآورده بود
کوک، ا.ت عزیزم
ثانا، مامان ایشونرو معرفی نمیکنی
کوک ، دخترم راست میگه
ثانا چهار چشمی کوک رو نگاه میکنه
ا.ت، خب ثانا برو بالا
ثانا ، مامان
ا.ت، ثانا برو بالا (شمرده شمرده )
ثانا، چشم
و میره بالا تو اتاقش
ا.ت، تو از جون ما چیمیخوای کل زندگیمو ازم گرفتی عشقمو کشتی چرا چرا این کارو میکنی با من (با داد و گریه)
کوک ، هی آروم باش عزیزم آروم و ا.ت رو بغل میکنه که ا.ت خودشو از بغلش میکشه بیرون و میگه
ا.ت، از زندگی منو بچم برو بزار راحت باشم
کوک، بچت یا
+بچه منو ا.ت
ا.ت ویو
صدای آشنایی بود قلبم داشت وایمیستاد و با ترس برگشتم با چهره ای که دیدم تمام بدنم یخ کرد
کوک، چی میگی تو اینجا چیکار میکنی
ادمین (وبلههههههههه اینجاست که......میگه)
شوگا، من چی میگم و اینجا چیکار میکنم پوز خند
کوک ، تو تو عوضی
شوگا چی شده چرا مث گچ شدی داداش(کلمه اخرو با تنفر میگه)
که ا.ت یهو بیهوش میشه کوک ا.ت رو میگیره که شوگا میره و ا.ت رو از دستش میکشه که چند نفر میان و کوک رو میبرن
ا.ت ویو
بیدار شدم و دست کسی رو روم حس کردم که دیدم اون اون خودشه شوگا من مات مبهوت فقط نگاش میکردم و اونم منو بعدش بغل کرد من دیگه نتونستم و زدم زیر گریه و تا میتونستم گریه کردم
ا.ت ، همه چی همرو بگو
شوگا ، باشه آروم باش بعد
ا.ت ، الان بگو الان
شوگا باشه باشه
فلش بک به شیش سال پیش
کوک بعد از اینکه شوگا رو میگیره بهش میگه که ا.ت رو کشته چون میخواسته اون رو عذاب بده بعدشم که شوگا اینو باور میکنه به کل داغون میشه و شبی که کوک میخواد شوگا رو بکشه شوگا با نقشه ای که میکشه میدونسته که کوک اون وقت شب دید خوبی ندارد و کسی که کوک کشت یکی از خدمت کارای خودش بوده و از اون جا کوک فرار میکنه و میره اول فرانسه اما خب بعدش بخاطر یه سری مشکلات میره آمریکا تا اینکه دم اون رود ثانا رو میبینه و خب آخرین دیدارشون که نامجون میره تا به شوگا بگه از ثانا دور بمونه چون هنوز نمی دونست اون با رو شوگاس
فلش بک به اون موقع
نامجون ویو
دیدم ثانا دوباره از خونه رفت پس دنبالش رفتم دوباره رفته بود پیش اون یارو من هر وقت خواستم ببینمش نشد اما این بار میرم ثانا در حال برگشت به خونه بود و فرست خوبی بود رفتم جلو و گفتم
نامجون ، چی ار این بچه میخوای
شوگا ، تو دیگهـ که با دیدن نامجون زبونش بند اومد و بغلش کرد
نامی، یو یونگی تویی میدونی چقدر دنبالت گشتیم و خب بهش میگه که ثانا........
ثانا ، البته
دست کوک رو میگیره و میبره داخل عمارت
ا.ت، دنبال ثانا بودم رفتم پایین که با صحنه ای که دیدم خشگم زد اون اون کوک بود که دست ثانا رو گرفته بود قلبم درد گرفت استرس تمام بدنمو به لرزه درآورده بود
کوک، ا.ت عزیزم
ثانا، مامان ایشونرو معرفی نمیکنی
کوک ، دخترم راست میگه
ثانا چهار چشمی کوک رو نگاه میکنه
ا.ت، خب ثانا برو بالا
ثانا ، مامان
ا.ت، ثانا برو بالا (شمرده شمرده )
ثانا، چشم
و میره بالا تو اتاقش
ا.ت، تو از جون ما چیمیخوای کل زندگیمو ازم گرفتی عشقمو کشتی چرا چرا این کارو میکنی با من (با داد و گریه)
کوک ، هی آروم باش عزیزم آروم و ا.ت رو بغل میکنه که ا.ت خودشو از بغلش میکشه بیرون و میگه
ا.ت، از زندگی منو بچم برو بزار راحت باشم
کوک، بچت یا
+بچه منو ا.ت
ا.ت ویو
صدای آشنایی بود قلبم داشت وایمیستاد و با ترس برگشتم با چهره ای که دیدم تمام بدنم یخ کرد
کوک، چی میگی تو اینجا چیکار میکنی
ادمین (وبلههههههههه اینجاست که......میگه)
شوگا، من چی میگم و اینجا چیکار میکنم پوز خند
کوک ، تو تو عوضی
شوگا چی شده چرا مث گچ شدی داداش(کلمه اخرو با تنفر میگه)
که ا.ت یهو بیهوش میشه کوک ا.ت رو میگیره که شوگا میره و ا.ت رو از دستش میکشه که چند نفر میان و کوک رو میبرن
ا.ت ویو
بیدار شدم و دست کسی رو روم حس کردم که دیدم اون اون خودشه شوگا من مات مبهوت فقط نگاش میکردم و اونم منو بعدش بغل کرد من دیگه نتونستم و زدم زیر گریه و تا میتونستم گریه کردم
ا.ت ، همه چی همرو بگو
شوگا ، باشه آروم باش بعد
ا.ت ، الان بگو الان
شوگا باشه باشه
فلش بک به شیش سال پیش
کوک بعد از اینکه شوگا رو میگیره بهش میگه که ا.ت رو کشته چون میخواسته اون رو عذاب بده بعدشم که شوگا اینو باور میکنه به کل داغون میشه و شبی که کوک میخواد شوگا رو بکشه شوگا با نقشه ای که میکشه میدونسته که کوک اون وقت شب دید خوبی ندارد و کسی که کوک کشت یکی از خدمت کارای خودش بوده و از اون جا کوک فرار میکنه و میره اول فرانسه اما خب بعدش بخاطر یه سری مشکلات میره آمریکا تا اینکه دم اون رود ثانا رو میبینه و خب آخرین دیدارشون که نامجون میره تا به شوگا بگه از ثانا دور بمونه چون هنوز نمی دونست اون با رو شوگاس
فلش بک به اون موقع
نامجون ویو
دیدم ثانا دوباره از خونه رفت پس دنبالش رفتم دوباره رفته بود پیش اون یارو من هر وقت خواستم ببینمش نشد اما این بار میرم ثانا در حال برگشت به خونه بود و فرست خوبی بود رفتم جلو و گفتم
نامجون ، چی ار این بچه میخوای
شوگا ، تو دیگهـ که با دیدن نامجون زبونش بند اومد و بغلش کرد
نامی، یو یونگی تویی میدونی چقدر دنبالت گشتیم و خب بهش میگه که ثانا........
۶.۳k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.