من آمده ام فاتح دنیای تو باشم

من آمده ام فاتح دنیای تو باشم
تا گام نخستین به بلندای تو باشم

تو قله ی برفی و نفس گیر تر از مرگ
می خواهم از این دامنه هم پای تو باشم

با من؛ که تو آغوش اگر واکنی امروز
مصلوب شوم بر تو؛ مسیحای تو باشم

با شاعر در بند جنون تو گرفتار
می سوزم و می سازم اگر جای تو باشم

خورشیدَمی و عادت هر روزه ام این است؛
یک پنجره مبهوت تماشای تو باشم
دیدگاه ها (۲)

من نگاهت میکنم تا از چشمهایم بخوانی که چقدر دوستت میدارم تو ...

حکم تقـدیر چنیـن است که دیوانه شومبـه دل شعـله بسـوزم ز تـو ...

نم نمک دارم به تو احساس پیدا می کنمهی ورق بر می زنم هی آس پی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط