یادشهید

#یاد_شهید
#شهید_برونسی
🥀#نماز_شب🥀

یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر می‌کردم عبدالحسین هم می‌خوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خسته‌تر باشد. احتمالش را هم نمی‌دادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.

خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را می‌کردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا می‌شود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و می‌رفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.

پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.

رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظه‌ای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.

خاکهای نرم کوشک، ص ۹۸.
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

♦️آثار #اذان ۱ | 🔻 ثواب براى اذان گو▫️خداوند مؤذن را به اندا...

رئیسی دستور برکناری معاون متخلف وزیر را صادر کرد🔹رئیس شورای ...

افتتاح دومین گلخانه شیشه‌ای مدرن شمالغرب ایران🔹دومین گلخانه ...

ای ساحت بهشت خداوند، جایتان🔹به یاد شهدای حادثه تروریستی گلزا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط