صبح است

صبح است
یاس را باید کاشت
توی گلدان ظریفی که پر از عطر خداست
و سپس گلدان را
روی یک میز گذاشت
پرده ها را باید پس زد
و به خورشید فضا داد
که آرام بتابد بر آن
آن زمان خواهی دید
با شمیم گل یاس
تو چه احساس قشنگی داری
و درخشان شدن برگ گیاه
چه تماشا دارد
در دلت بوته ای از یاس بکار
یاسی از عاطفه، امید، محبت، ادراک
و بدان بی تردید
زندگی با تو سر مهر و وفا خواهد داشت
دیدگاه ها (۱)

تاریخ معاصر،همین حال خوب کنار تو بودن است،که نسلهای بعد،ورق ...

اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو م...

عشق ویرانـــگر او در دلــم اردو زده استهرچه من قلب هدف را نز...

گرم تر از آفتاب ظهر تابستانیمرا در تبخود میسوزانی،اما نمی دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط