part
part2
ویو ملورین:
اه باشه پدر
اینو گفتم و رفتم توی اتاقم
پدر همیشه مجبورم میکرد به همراه معلما ی سراسر کشورمون همه ی زبان های بقیه کشورارو یاد بگیرم
خسته شدم از دستش مگه به چه دردم میخورد؟
فقط یه راه برام مونده باید از تخت جمشید فرار کنم.....
نا محسوس از پشت سر نگهبانا رد شدم و با مینبر تونستم دروازه رو یکم باز کنم البته میتونستم ازش رد بشم خب ندیمه هام خیلی رو تناسب اندامم سخت گیرن
تونستم از لایه دروازه رد بشمولی تا سرمو برگردوندم دیدم پدرم همراه با یه عالمه نگهبان دمه دره
پایان این پارت*-*
ویو ملورین:
اه باشه پدر
اینو گفتم و رفتم توی اتاقم
پدر همیشه مجبورم میکرد به همراه معلما ی سراسر کشورمون همه ی زبان های بقیه کشورارو یاد بگیرم
خسته شدم از دستش مگه به چه دردم میخورد؟
فقط یه راه برام مونده باید از تخت جمشید فرار کنم.....
نا محسوس از پشت سر نگهبانا رد شدم و با مینبر تونستم دروازه رو یکم باز کنم البته میتونستم ازش رد بشم خب ندیمه هام خیلی رو تناسب اندامم سخت گیرن
تونستم از لایه دروازه رد بشمولی تا سرمو برگردوندم دیدم پدرم همراه با یه عالمه نگهبان دمه دره
پایان این پارت*-*
- ۷۹۰
- ۲۶ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط