راحیل...
#راحیل...
بیا تا دوباره
جنوبی ترین چهره ی شهر خود را ببینیم
سیمائی
چندان آراسته ی وجاهت و جمال
که شاهدخت شایسته ی همه تخیلات جوانی هایم
بانوی شرقی
پشت حجابی از ململ ِ مه
و حریر سبزی که نشانه ی شیرین
اولین خفتنگاه تو بود
بستری بکر و نیالوده
گاهواره ای برای وقوع موجودیت
و میلاد خجسته پسری به نام بنیامین
انسانکی بعید و زیبا
که در بطن نابایسته و تلخ مادری دیگر
جان گرفت
و بی تاب و شتابنده
رفت از کف دنیا
باقی
تمام حرفها بیهوده بود
من ، زندگی ، امروز، فردا وعشق
در قاموس روزگار
بیهوده بودیم
از ابتدای طرح صدائی که
نخستین و آخرین بود
تا انتهای آخرین و دورترین دهانی که
صدایم کرد .
و از من که
جز به خاموش و عذاب
پاسخی بر نیامد
چرا که در نخستین میلاد خود
شکفتن و بهاریه ها را
به خاک سپرده بودم
و دود
از بنه ای خشک و سوخته بر آمد
و آفتاب
آخرین غروبش را
در چشمخانه هایم به بازی نشست
و آخرین صدایم
خاموشی گرفت...
#چوکِبَندِر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#بندرعباس
#هرمزگانِزیبا
بیا تا دوباره
جنوبی ترین چهره ی شهر خود را ببینیم
سیمائی
چندان آراسته ی وجاهت و جمال
که شاهدخت شایسته ی همه تخیلات جوانی هایم
بانوی شرقی
پشت حجابی از ململ ِ مه
و حریر سبزی که نشانه ی شیرین
اولین خفتنگاه تو بود
بستری بکر و نیالوده
گاهواره ای برای وقوع موجودیت
و میلاد خجسته پسری به نام بنیامین
انسانکی بعید و زیبا
که در بطن نابایسته و تلخ مادری دیگر
جان گرفت
و بی تاب و شتابنده
رفت از کف دنیا
باقی
تمام حرفها بیهوده بود
من ، زندگی ، امروز، فردا وعشق
در قاموس روزگار
بیهوده بودیم
از ابتدای طرح صدائی که
نخستین و آخرین بود
تا انتهای آخرین و دورترین دهانی که
صدایم کرد .
و از من که
جز به خاموش و عذاب
پاسخی بر نیامد
چرا که در نخستین میلاد خود
شکفتن و بهاریه ها را
به خاک سپرده بودم
و دود
از بنه ای خشک و سوخته بر آمد
و آفتاب
آخرین غروبش را
در چشمخانه هایم به بازی نشست
و آخرین صدایم
خاموشی گرفت...
#چوکِبَندِر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#بندرعباس
#هرمزگانِزیبا
۹۹.۸k
۳۰ فروردین ۱۳۹۹