«-می دونی سکانسِ غمگین دریا کجاست؟اینکه ببینی ماهی کوچولو
«-می دونی سکانسِ غمگین دریا کجاست؟اینکه ببینی ماهی کوچولوش به بیرون پرت شده و به دور از ذره ای آب، داره نفس نفس میمیره و بچه کوچولوی خوشحالی که فکر میکنه اون رو از غرق شدن نجات داده.
دستش رو با فکری آلوده به خیال روی سطح آب کشید و درست وقتی زیر بارِ خاطره هاش گم می شد لب زد؛ تهیونگ به بالا تنه ی برهنه ی پسر مرموزی که عاشقش شده بود خیره شد و در حالی که به موج های کوچیکی که به کمرش کوبیده میشدن بی اعتنایی می کرد؛ زمزمه کرد:
-نمیفهمم
کوک دستی لای موهای خیس کوتاهش کشید و اون هارو به عقب هل داد. بدون حتی نیم نگاهی به تهیونگ به سمت قسمت عمیق دریا راه افتاد و همونطور که دور میشد، خندید
-منم نمیفهمم، نمیفهمم چرا من باید اون ماهی ای باشم که با فکر نجات، کشته شده.
#vkook
دستش رو با فکری آلوده به خیال روی سطح آب کشید و درست وقتی زیر بارِ خاطره هاش گم می شد لب زد؛ تهیونگ به بالا تنه ی برهنه ی پسر مرموزی که عاشقش شده بود خیره شد و در حالی که به موج های کوچیکی که به کمرش کوبیده میشدن بی اعتنایی می کرد؛ زمزمه کرد:
-نمیفهمم
کوک دستی لای موهای خیس کوتاهش کشید و اون هارو به عقب هل داد. بدون حتی نیم نگاهی به تهیونگ به سمت قسمت عمیق دریا راه افتاد و همونطور که دور میشد، خندید
-منم نمیفهمم، نمیفهمم چرا من باید اون ماهی ای باشم که با فکر نجات، کشته شده.
#vkook
۲.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.