☆تک پارتی☆وقتی تو خابگاهتون پیشت میخابه☆♡به عنوان دوست پس
☆تک پارتی☆وقتی تو خابگاهتون پیشت میخابه☆♡به عنوان دوست پسرت♡(علامت ا/ت+ علامت جونگینی-)
تازه به خابگاه جدیدتون تو ژاپن رفته بودین، چان داشت بهتون میگفت که با کی و کجا بخابید...
توی یه اتاق بزرگ 5 تا تخت بود....که مجبور شدین دونفره ای بخابید...
چان: ا/ت و جونگین باهم بخابید....
تو و جونگین به هم نگاه کردید و به هم خیره شده بودین
هان: نَمیرید!انقدر به هم نگاه کردید چشاتون ترکید!
لینو و چان خندیدن...
-بابا.... خب سه دختر و پسر....
هیون: اون بده؟ بیشتر باهاش اشنا میشی...
تو به هیون نگاه کردی و پاشدی رفتی پیشش
+میخای بمیری... نه؟
همتون متوجه ی حرف هیون شدید که باعث شد جونگین دهنش باز بمونه
جان رفت ارومش کرد
چان: بچه نمیر... برادر... نمیر....
خندیدی و روی مبل دراز کشیدی
لینو: موقع خابه!
همه رفتید توی تخت به جز تو
لیکس: نمیخابی ا/ت؟
+من پیش اون... نمیخابم!!
هان: چرا؟
جوابش رو ندادی و رفتی روی تخت و دراز کشیدی
+جونگین! به من دست بزنیا! من رو بدنم حساسم
-بابا من خودم بچم... چیکار به تو دارم؟
همه خابیده بودن به جز تو و جونگین، تو داشتی تیک تاک نگاه میکردی، جونگین هم داشت اینستا نگاه میکرد
تو به یه ویدیو منحرفانه(اه) برخورد کردی و منحرفیت گل کرده بود و داشتی تا ته نگاه میکردی
جونگین چشمش به ویدیوعه خورد و نگاه میکرد
-واو... خوب انجام میدن...
باهت نزدیک بود و بهش نگاه کردی
+وووو! برو گمشو اونور!
خندید و بغلت کرد
-خابم نمیبره....
+به... یه ورم...
جونگین بغلت کرده بود و تو بغلت خابش برد
صبح روز بعد
هیون: صبح بخیر خابلوها...
چشمشون به تو جونگین که همدیگه رو بغل کرده بودین و لباتون روی هم فیکس شده بود خورد
سونگمین: یا حضرت چان.... بابا....
هیون: گفتما!
همه نگاهتون میکردن
بیدار شد
-ا/تتتتت... برو گمشو اونور!
بیدار شدی
+تو برو گمشووووو!
تازه به خابگاه جدیدتون تو ژاپن رفته بودین، چان داشت بهتون میگفت که با کی و کجا بخابید...
توی یه اتاق بزرگ 5 تا تخت بود....که مجبور شدین دونفره ای بخابید...
چان: ا/ت و جونگین باهم بخابید....
تو و جونگین به هم نگاه کردید و به هم خیره شده بودین
هان: نَمیرید!انقدر به هم نگاه کردید چشاتون ترکید!
لینو و چان خندیدن...
-بابا.... خب سه دختر و پسر....
هیون: اون بده؟ بیشتر باهاش اشنا میشی...
تو به هیون نگاه کردی و پاشدی رفتی پیشش
+میخای بمیری... نه؟
همتون متوجه ی حرف هیون شدید که باعث شد جونگین دهنش باز بمونه
جان رفت ارومش کرد
چان: بچه نمیر... برادر... نمیر....
خندیدی و روی مبل دراز کشیدی
لینو: موقع خابه!
همه رفتید توی تخت به جز تو
لیکس: نمیخابی ا/ت؟
+من پیش اون... نمیخابم!!
هان: چرا؟
جوابش رو ندادی و رفتی روی تخت و دراز کشیدی
+جونگین! به من دست بزنیا! من رو بدنم حساسم
-بابا من خودم بچم... چیکار به تو دارم؟
همه خابیده بودن به جز تو و جونگین، تو داشتی تیک تاک نگاه میکردی، جونگین هم داشت اینستا نگاه میکرد
تو به یه ویدیو منحرفانه(اه) برخورد کردی و منحرفیت گل کرده بود و داشتی تا ته نگاه میکردی
جونگین چشمش به ویدیوعه خورد و نگاه میکرد
-واو... خوب انجام میدن...
باهت نزدیک بود و بهش نگاه کردی
+وووو! برو گمشو اونور!
خندید و بغلت کرد
-خابم نمیبره....
+به... یه ورم...
جونگین بغلت کرده بود و تو بغلت خابش برد
صبح روز بعد
هیون: صبح بخیر خابلوها...
چشمشون به تو جونگین که همدیگه رو بغل کرده بودین و لباتون روی هم فیکس شده بود خورد
سونگمین: یا حضرت چان.... بابا....
هیون: گفتما!
همه نگاهتون میکردن
بیدار شد
-ا/تتتتت... برو گمشو اونور!
بیدار شدی
+تو برو گمشووووو!
۲۳.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.