nameعطر

name:عطر
part:1
نزدیک چندین ماه بود که از اتاقش بیرون نیومده بود سخت برای رویای کره درس میخوند درسته پدر مادر اون اصلا مشکلی با رشتش که طراحی لباس بود نداشتن بلکه بهش افتخار میکردن سخت بود اما خب اون فامیلای فضول بهش حسودی میکردن تنها جملشون این بود«تو باید پزشکی میخوندی» درسته چون دو رگه بود خیلیا از اون خوشش نمیومد البته سه رگه خنده داره نه؟؟ مثل رگ روسیش سرد بود اما زیبا ، مثل رگ ترکش بی اعصاب بود اما دوست داشتنی و در اخر مثل رگ ایرانیش نجیب و با وقار بود.
درست تو روسیه و ایران بیشتر زندگی کرده بود و الانم تو ایران سخت مشغول رویاش بود.
بالاخره بورسیه کامل شده بود امروز پرواز داشت.
اماده رفتن بود راحت اما دل تنگ وطنش بود اون به سه تا وطنش غیرت داشت عاشق وطناش بود بیخیال.
بعد از خدافظی از خانوادش مخصوصا پدرش اون عاشق پدرش بود.
رو صندلیش نشسته بود عمیق در فکر بود سعی کرد کمی ریلکس کنه، به اهنگ گروه مورد علاقش گوش بده و اصلا اهمیت نده که کل هواپیما از عطر اون مست شدی
یه عطر عادی؟؟ هه منو نخندون
اون یه عطر خواص بود که خودش درست کرده بود
بوی:«شراب، قهوه، چوب،وانیل، خاک خیس خورده، خون و یکم ودکا»
این تک بودنشو نشونش میداد اون امضاش بود
یه امضا خاص
«یه هفته بعد »
روز اولش تو دانشگاه بود هوای پاییزی عجیبی بود یقه اسکی مشکی با شلوار راسته مشکی و یه کفش پاشنه بلند که نمیتونست درست باهاشو راه بره قدش بلند بود اما نه اونقدر هم کوتاه نبود از بچه گی علاقه خواستی به پاشنه بلند داشت.
توی دانشگاه میگشت.
صدای جیغ و داد رو شنید سمت اون صدا چرخید و با نگاه کردن جمعیتی اونجا عجیب بود شاید خودش هم طرفدارش بود اما همچنان قیافه سردشو به جلوی در و اون پسر دوخت جالب بود درسته لباسش زیاد باز نبود اما عجیب بود یه حس معذبی داشت بیخیال رفت سمت کلاسش صندلی رو انتخاب کرد نشست روش صندل پاشنه بلندش خیلی اذیتش میکرد اما توجهی بهش نکرد
استاد اومد همه به احترامش بلند شدن
استاد:سلام روز بخیر همون طور که میدونید اخر این هفته به مناسبت سال جدید یه فشن شو هستش و خبر خوب اینه جئون جونگ کوک و کیم تهیونگ از بی تی اس قرار بیان
با اسم مهمانان ویژه کل کلاس جیغ کشیدن اما اون دختر هیچ واکنشی نداشت اما تو دلش داشت خودشو از خوشحالی میکشت
بعد از دانشگاه سریع سوار ماشین مرسدس بنز بنفشش شد اوه اشتباه نکنید اون وضع مالیش بد نیست اتفاقا خیلی پول داره حالا بیخیال رفت به سمت خونه تو راه چندتا پارچه خرید دوست داشت لباس جشنشو خودش درست کنه رسید خونه شروع کرد طراحی کردن لباسش درسته زمان زیادی نداشت اما لباسش خیلی پر جزییات بود پس دست به کار شد...

شرط:۶۰ تا لایک
۴۰ کامنت
۲۸۰ دنبال کننده
#jk
#he_so
دیدگاه ها (۴)

خببب رمان جدید داریممممم پارت اولش چند دیقه دیگه اپ میشه امی...

روزتون مبارک دخترا🎀🧸🥳

یه فکری اومد الان تو ذهنم، گفتن با شما هم درمون بزارم بعدا ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط