حضرت نوح (ع) : فرمان به ساخت کشتی
حضرت نوح (ع) : فرمان به ساخت کشتی
پارت دوم (آخر)
وقتی نوح طبق فرمان خدا به ساختن کشتی مشغول شد، مخالفینش شبا میرفتن سراغ کشتی و چیزاییو ک نوح از کشتی درست کرده بود خراب میکردن...تخته هاشو از هم جدا میکردن و می شکستن...
نوح از درگاه الهی استمداد کرد و گفت :(( خدایا! به من فرمان دادی تا کشتی را بسازم...مدتی است به ساختن آن مشغول شدم ولی آنچه را درست می کنم شبها مخالفان می آیند و خراب میکنند؛ بنابراین چه وقت کار من به سامان و پایان می رسد!؟
خداوند به نوح وحی کرد :(( سگی را برای نگهبانی کشتی بگذار.))
بعد از اون نوح سگی رو کنار کشتی میاره تا نگهبانی بده...
و خودش میتونست روزها به ساختن کشتی مشغول بشه و شبها بخوابه... وقتی که شب مخالفا برای خراب کردن کشتی میومدن سگ دنبالشون میکرد و بهشون پارس میکرد... نوح بیدار می شد و با دسته بیل به مهاجمان حمله میکرد و اونا فرار میکردن... مدتی برنامه نوح (ع) اینطوری بود تا اینکه ساختن کشتی تموم شد...
حیاالحیوان/ج۲/ص۲۰۹
بحار/ج۶۵/ص۵۲
در قرآن خداوند می فرماید :(( هنگامی که فرمان ما به فرارسیدن عذاب صادر شد و آب از تنور به جوشش آمد به نوح گفتیم از هر نوع حیوان جفتی نر و ماده -یک زوج- در آن کشتی حمل کن. همچنین خاندانت را بر آن سوار کن، مگر آنها که قبلاً وعده هلاکت به آنها داده شده (مانند یکی از همسران و یکی از پسرانش) و همچنین مومنان را سوار کن.))
به این ترتیب مسافران کشتی عبارت بودند از: نوح (ع) و حدود ۸۰ نفر از ایمان آورندگان و یک جفت از انواع حیوانات (حشرات پرندگان و چهارپایان) و مقداری از بذر و نهال گیاهان..
در میان تنوری که در خانه نوح بود آب به جوشیدن آمد...و طوفان آغاز شد...
هود/۴۰
لئالی الاخبار/ج۵/ص۴۵۴
امام رضا (ع) فرمودن : هنگامی که نوح سوار کشتی شد و کشتی بر فراز آب قرار گرفت خداوند به او چنین وحی کرد: اگر ترس غرق شدن داری هزار بار مرا تهلیل کن ( یعنی هزار بار بگو لا اله الا الله ) سپس درخواست نجات خود را از من بخواه که من تو و همراهان تو را نجات خواهم داد.
وقتی ک حضرت نوح و همراهانش در کشتی قرار گرفتن و کشتی حرکت کرد طوفان تندی وزید. به قدری شدید کشتی رو احاطه کرد که برای نوح فرصت گفتن هزار بار لا اله الا الله میسر نشد و نزدیک بود که غرق بشه...
همون لحظه به زبان سریانی گفت :((هَلُولِیّا اَلفاً یا مارِیّاً اَتقِن!))
:(( هزار بار می گویم لا اله الا الله ای پروردگار من؛ اصلاح کن!))
و همونجا کشتی آروم گرفت...نوح کلمه ی لا اله الا الله رو در نگین انگشترش به زبان خودش حک کرد تا همیشه همراهش باشه...
پارت دوم (آخر)
وقتی نوح طبق فرمان خدا به ساختن کشتی مشغول شد، مخالفینش شبا میرفتن سراغ کشتی و چیزاییو ک نوح از کشتی درست کرده بود خراب میکردن...تخته هاشو از هم جدا میکردن و می شکستن...
نوح از درگاه الهی استمداد کرد و گفت :(( خدایا! به من فرمان دادی تا کشتی را بسازم...مدتی است به ساختن آن مشغول شدم ولی آنچه را درست می کنم شبها مخالفان می آیند و خراب میکنند؛ بنابراین چه وقت کار من به سامان و پایان می رسد!؟
خداوند به نوح وحی کرد :(( سگی را برای نگهبانی کشتی بگذار.))
بعد از اون نوح سگی رو کنار کشتی میاره تا نگهبانی بده...
و خودش میتونست روزها به ساختن کشتی مشغول بشه و شبها بخوابه... وقتی که شب مخالفا برای خراب کردن کشتی میومدن سگ دنبالشون میکرد و بهشون پارس میکرد... نوح بیدار می شد و با دسته بیل به مهاجمان حمله میکرد و اونا فرار میکردن... مدتی برنامه نوح (ع) اینطوری بود تا اینکه ساختن کشتی تموم شد...
حیاالحیوان/ج۲/ص۲۰۹
بحار/ج۶۵/ص۵۲
در قرآن خداوند می فرماید :(( هنگامی که فرمان ما به فرارسیدن عذاب صادر شد و آب از تنور به جوشش آمد به نوح گفتیم از هر نوع حیوان جفتی نر و ماده -یک زوج- در آن کشتی حمل کن. همچنین خاندانت را بر آن سوار کن، مگر آنها که قبلاً وعده هلاکت به آنها داده شده (مانند یکی از همسران و یکی از پسرانش) و همچنین مومنان را سوار کن.))
به این ترتیب مسافران کشتی عبارت بودند از: نوح (ع) و حدود ۸۰ نفر از ایمان آورندگان و یک جفت از انواع حیوانات (حشرات پرندگان و چهارپایان) و مقداری از بذر و نهال گیاهان..
در میان تنوری که در خانه نوح بود آب به جوشیدن آمد...و طوفان آغاز شد...
هود/۴۰
لئالی الاخبار/ج۵/ص۴۵۴
امام رضا (ع) فرمودن : هنگامی که نوح سوار کشتی شد و کشتی بر فراز آب قرار گرفت خداوند به او چنین وحی کرد: اگر ترس غرق شدن داری هزار بار مرا تهلیل کن ( یعنی هزار بار بگو لا اله الا الله ) سپس درخواست نجات خود را از من بخواه که من تو و همراهان تو را نجات خواهم داد.
وقتی ک حضرت نوح و همراهانش در کشتی قرار گرفتن و کشتی حرکت کرد طوفان تندی وزید. به قدری شدید کشتی رو احاطه کرد که برای نوح فرصت گفتن هزار بار لا اله الا الله میسر نشد و نزدیک بود که غرق بشه...
همون لحظه به زبان سریانی گفت :((هَلُولِیّا اَلفاً یا مارِیّاً اَتقِن!))
:(( هزار بار می گویم لا اله الا الله ای پروردگار من؛ اصلاح کن!))
و همونجا کشتی آروم گرفت...نوح کلمه ی لا اله الا الله رو در نگین انگشترش به زبان خودش حک کرد تا همیشه همراهش باشه...
۱۴.۶k
۰۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.