نوح (ع) : نصیحت پذیرفته شده ی شیطان به نوح
نوح (ع) : نصیحت پذیرفته شده ی شیطان به نوح
حضرت نوح همه ی حیواناتو سوار کشتی کرد و همه سوار شدن بجز الاغ... نوح ترسید که اون غرق بشه و نسلش منقرض شه...
پس چند بار اونو برای سوار شدن تحریک کرد ولی الاغ سوار نشد...
نوح عصبی شد و در همون حال خطاب به الاغ گفت :(( شیطان سوار شو!!))
شیطان این جمله ی نوح رو شنید...دم الاغو گرفت همراهش وارد کشتی شد...
نوح (ع) اما فکرش رو هم نمیکرد که به شیطان اجازه ی ورود داده باشه...
وقتی که کشتی روی آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح ناگهان دید ک شیطان در صدر کشتی نشسته...
با خشم به اون گفت :(( چه کسی به تو اجازه ورود به کشتی را داد؟؟؟))
شیطان گفت :(( تو اجازه دادی! آنجا که گفتی: ای شیطان سوار شو!)) و ادامه داد :(( این نوح تو به گردن من حق و نعمتی داری.... می خواهم آن را جبران کنم!!!))
نوح پرسید :((آن حق و نعمت چیست!؟))
شیطان:(( تو بر قوم خود نفرین کردی! همه آنها در یک ساعت غرق و هلاک شدند...اگر آنها اکنون زنده بودند، مایه زحمت برای من میشدند! زیرا حیران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم... ولی اکنون راحت شدم!!))
وقتی نوح متوجه نیش و شماتت حرف های شیطان میشه به گریه میافته...
در این موقع خداوند به نوح وحی میکنه که :((سخن شیطان را گوش کن و بپذیر.))
و بعد نوح میپرسه :(( ای شیطان...سخنت چیست؟))
شیطان ادامه میده :(( ای نوح ! تو را از سه خصلت نهی می کنم:
۱_متکبر و خودخواه نباش؛ زیرا نخستین چیزی که موجب گناه و نافرمانی از خدا شد ، تکبر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم را سجده کنم ولی تکبر باعث شد سجده نکنم، اگر او را سجده میکردم خداوند مرا از جهان ملکوتیان بیرون نمی کرد...
۲_ از حرص بپرهیز؛ زیرا خداوند همه نعمت های بهشت را برای پدرت مباح کرد و تنها از خوردن یک میوه او را نهی نمود ولی حرص آدم باعث شد تا آن میوه را بخورد و در نتیجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شد.
۳_ با زن نامحرم خلوت نکن که در چنین حالی من بسیار به تو نزدیک هستم تاتو را بسته کرده و به عمل منافی عفت وادار کنم...
نوح به ابلیس گفت :(( به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بیشتر از وقت های دیگر است؟!))
شیطان در پاسخ گفت :(( هنگام خشم و غضب انسان ها.))
بحار/ج۱۱/ص۲۹۳
نوح و همراهانش مدت یک ماه داخل کشتی که بالای کوه جودی لنگر انداخته بود زندگی میکردن تا اینکه نوح تصمیم گرفت با فرستادن پرندگان از اوضاع جهان اطلاع پیدا کنه و بفهمه آب کجا فرو نشسته و زمین در کدوم منطقه خشکه...
اون کلاغ و کبوتر رو فرستاد؛ کلاغ تو راه به گوشت مرداری رسید و طمع کرد و به کشتی برنگشت...و بعد کبوتر با برگ درخت زیتونی🕊 به کشتی بازگشت و نوح برای کبوتر دعا کرد و کلاغ رو نفرین کرد...
حضرت نوح همه ی حیواناتو سوار کشتی کرد و همه سوار شدن بجز الاغ... نوح ترسید که اون غرق بشه و نسلش منقرض شه...
پس چند بار اونو برای سوار شدن تحریک کرد ولی الاغ سوار نشد...
نوح عصبی شد و در همون حال خطاب به الاغ گفت :(( شیطان سوار شو!!))
شیطان این جمله ی نوح رو شنید...دم الاغو گرفت همراهش وارد کشتی شد...
نوح (ع) اما فکرش رو هم نمیکرد که به شیطان اجازه ی ورود داده باشه...
وقتی که کشتی روی آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح ناگهان دید ک شیطان در صدر کشتی نشسته...
با خشم به اون گفت :(( چه کسی به تو اجازه ورود به کشتی را داد؟؟؟))
شیطان گفت :(( تو اجازه دادی! آنجا که گفتی: ای شیطان سوار شو!)) و ادامه داد :(( این نوح تو به گردن من حق و نعمتی داری.... می خواهم آن را جبران کنم!!!))
نوح پرسید :((آن حق و نعمت چیست!؟))
شیطان:(( تو بر قوم خود نفرین کردی! همه آنها در یک ساعت غرق و هلاک شدند...اگر آنها اکنون زنده بودند، مایه زحمت برای من میشدند! زیرا حیران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم... ولی اکنون راحت شدم!!))
وقتی نوح متوجه نیش و شماتت حرف های شیطان میشه به گریه میافته...
در این موقع خداوند به نوح وحی میکنه که :((سخن شیطان را گوش کن و بپذیر.))
و بعد نوح میپرسه :(( ای شیطان...سخنت چیست؟))
شیطان ادامه میده :(( ای نوح ! تو را از سه خصلت نهی می کنم:
۱_متکبر و خودخواه نباش؛ زیرا نخستین چیزی که موجب گناه و نافرمانی از خدا شد ، تکبر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم را سجده کنم ولی تکبر باعث شد سجده نکنم، اگر او را سجده میکردم خداوند مرا از جهان ملکوتیان بیرون نمی کرد...
۲_ از حرص بپرهیز؛ زیرا خداوند همه نعمت های بهشت را برای پدرت مباح کرد و تنها از خوردن یک میوه او را نهی نمود ولی حرص آدم باعث شد تا آن میوه را بخورد و در نتیجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شد.
۳_ با زن نامحرم خلوت نکن که در چنین حالی من بسیار به تو نزدیک هستم تاتو را بسته کرده و به عمل منافی عفت وادار کنم...
نوح به ابلیس گفت :(( به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بیشتر از وقت های دیگر است؟!))
شیطان در پاسخ گفت :(( هنگام خشم و غضب انسان ها.))
بحار/ج۱۱/ص۲۹۳
نوح و همراهانش مدت یک ماه داخل کشتی که بالای کوه جودی لنگر انداخته بود زندگی میکردن تا اینکه نوح تصمیم گرفت با فرستادن پرندگان از اوضاع جهان اطلاع پیدا کنه و بفهمه آب کجا فرو نشسته و زمین در کدوم منطقه خشکه...
اون کلاغ و کبوتر رو فرستاد؛ کلاغ تو راه به گوشت مرداری رسید و طمع کرد و به کشتی برنگشت...و بعد کبوتر با برگ درخت زیتونی🕊 به کشتی بازگشت و نوح برای کبوتر دعا کرد و کلاغ رو نفرین کرد...
۲۶.۷k
۰۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.