آژانس دونفره پارت ۸
یوکوهاما_شب ۷/۲۵
چویا در حال خوشحالی کردن و بالا و پایین پریدن بود که دازای از او پرسید: ببینم مگه قله اورست و فتح کردی که اینقدر خوشحالی؟ ، درست بگو ببینم چی شده!
چویا: سه تا بلیط بیشتر نمونده بود و من گرفتمشون!
رانپو: اینکه عالیه، پس پیش به سوی توکیو!
چویا: البته که بلیطها به مقصد توکیو نیستن!
دازای: یعنی تو نمیدونستی میخوایم بریم توکیو!؟ هاه اصلا خودم باید میرفتم بلیط میگرفتم تو که از پس هیچ کاری برنمیایی!
چویا: آقای پر ادعا،.... همه بلیطهای توکیو فروش رفته بودن!
رانپو: پس میشه بگید دقیقاً سه تا بلیطی که گرفتی به مقصد کجا بوده؟!
چویا: سه تا بلیط گرفتم به مقصد ایباراکی¹
دازای: بقیه راه و چیکار کنیم؟
رانپو: همینم خودش غنیمته برای ادامش یه فکری میکنیم
مکان: توی قطار
دازای: گشنمههههههههه 😫
چویا: شنیدم خیلیا هستن که با گشنگی کشیدن خودک+شی کردن! بنظرم تو هم همین کار رو کن 😑
دازای: واقا؟ مرسی چویا جوننننن! چرا به فکر خودم نرسید؟ 😅
چویا با اعصاب خوردی به دازای نگاه کرد و زیر لب گفت:مرتیکه روانی 🤡
رانپو: خیلی خوب بچهها، حالا فقط باید مکان دقیق دشمن رو پیدا کنیم!
دازای مثل بچه مدرسهای ها دستش رو برد بالا و گفت: من میدونم آدرس دقیقشون کجاست اونو برام ایمیل کردن!!
رانپو: عالیه! پس کارمون راحت شد.
بعد ناگهان تعداد زیادی افراد مسلح از سقف قطار وارد شدن و.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱ : ایباراکی نام شهری در ژاپن
چویا در حال خوشحالی کردن و بالا و پایین پریدن بود که دازای از او پرسید: ببینم مگه قله اورست و فتح کردی که اینقدر خوشحالی؟ ، درست بگو ببینم چی شده!
چویا: سه تا بلیط بیشتر نمونده بود و من گرفتمشون!
رانپو: اینکه عالیه، پس پیش به سوی توکیو!
چویا: البته که بلیطها به مقصد توکیو نیستن!
دازای: یعنی تو نمیدونستی میخوایم بریم توکیو!؟ هاه اصلا خودم باید میرفتم بلیط میگرفتم تو که از پس هیچ کاری برنمیایی!
چویا: آقای پر ادعا،.... همه بلیطهای توکیو فروش رفته بودن!
رانپو: پس میشه بگید دقیقاً سه تا بلیطی که گرفتی به مقصد کجا بوده؟!
چویا: سه تا بلیط گرفتم به مقصد ایباراکی¹
دازای: بقیه راه و چیکار کنیم؟
رانپو: همینم خودش غنیمته برای ادامش یه فکری میکنیم
مکان: توی قطار
دازای: گشنمههههههههه 😫
چویا: شنیدم خیلیا هستن که با گشنگی کشیدن خودک+شی کردن! بنظرم تو هم همین کار رو کن 😑
دازای: واقا؟ مرسی چویا جوننننن! چرا به فکر خودم نرسید؟ 😅
چویا با اعصاب خوردی به دازای نگاه کرد و زیر لب گفت:مرتیکه روانی 🤡
رانپو: خیلی خوب بچهها، حالا فقط باید مکان دقیق دشمن رو پیدا کنیم!
دازای مثل بچه مدرسهای ها دستش رو برد بالا و گفت: من میدونم آدرس دقیقشون کجاست اونو برام ایمیل کردن!!
رانپو: عالیه! پس کارمون راحت شد.
بعد ناگهان تعداد زیادی افراد مسلح از سقف قطار وارد شدن و.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱ : ایباراکی نام شهری در ژاپن
۲.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.