عشق (پارت ۲۹)

یونا: دیشب که با اعضا دور هم بودیم، امروزم نصفش خواب بودم، بعدم خرید.......منحرففففف *خنده*
ته: *خنده*
یوچان: پس کلا اینجا مستقر شدی *خنده*
ته: ایشون دیگه زن منه فقط اسمش تو شناسامه ام نیست
یوچان: چی؟ * هنگ و عصبی *
یونا: بابا منظورش از عشق و ایناس، هی تهیونگ تهیونگ خدا بگم چیکارت کنه😑
ته: *خنده*
یونا: آره عخشم 😄
ته: تو فقط باید به من بگی عشقم
یونا: دوباره حسادتش گل کرد، خو داداشمه
ته: منم شوهرتم
یونا: میدونم عخشم . خوبه؟ *خنده*
یونا: حالا شد
یوچان: اهم *خنده*
یونا: خب حالا توهم هی اهم اهم🙄
یوچان: *خنده*
هاتچاکلتو مبخوریم
یوچان: راستی یچی میخوام نشونتون بدم خیلی کیوت و باحاله
عکس منو یونا رو نشون میده
یونا: *هنگ😳*
ته: اینو کی گرفتی
یوچان: وقتی حواس جنابعالی به عشقت بود *خنده*
یونا: خدایااااااا ، بخدا اینو جایی به کسی نشون بدی میکشمت
یوچان: چشم آجی کوچیکه
یونا: مرضضضض *خنده* بفرس برام 😁
ته: برا منم بفرست
یوچان: عاوووو....شماره بده چشم، براتوعم فرستادم جوجو
شمارمو میدم و برام میفرسته
یونا: میسی......خب آقایون حالا معرفی کنم؟
ته و یوچان: بله بفرما
یونا: خب ببین ته ته جان، اسم منو که میدونی، ۲۲ سالمه متولد ۱۰ دسامبرم و چهار روز تولدم زود تره ازت و نقاش تشریف دارم، معماری خوندم، یه چن وقت هم کار کردم همون معماری ولی الان نقاشم ، این جناب که داداشمه اسمش یوچان و ۲۸ سالشه یه سال ازت کوچیک تره و مهندس عمرانه، مامان بابامونم آمریکان ماهم هرکدوم یه خونه داریم سئول .چیز دیگه مونده بگم ؟
ته: نه کامل و مفید بود همه چی *خنده*


~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۰)

عشق (پارت ۳۰)

عشق (پارت ۳۱)

عشق (پارت ۲۸)

عشق (پارت ۲۷)

مست خون ( پارت ۲۰ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط