پارت پنج
پارت پنج
کوک ویو (جونکوک )
فردا برمیگردم کره خیلی دلم برای مامان بابام تنگ شده ولی خوب انگار قراره کل شرکت رو به من بسپاره
ا.ت
برام ادرسو فرستاده وایییی برای فردا شبه که اه یه فردا جمعس میخوام استراحت کنما دیگه چه میشه کرد ولش برم بخوابم که فردا برم خرید باید مثل همیشه عالی باشم
فردا
آلارم بی صاحاب چرا یادم رفت خاموش کنم هفت صبح منو بیدار کرد اااااااه
بخوابم باز
ساعت نه
بیدار شدم رفتم کارای لازمو کردم بعد از اونم و کم کم اماده شدم برای خرید رفتم مزون همیشگی و گفتم یه لباس مجلسی و شیک برام بیاره (استایل بعدی لباس ا.ت)
فروشنده :خانم این یه طراحی جدیده نظرتون چیه
ا.ت ، خوبه همینو میبرم ممنون
حساب کردم چون تازه ظهر شده بود رفتم یه رستوران و غذا خوردم
رسیدم خونه انقد این چند روز خسته شدم که نگو یه لباس راحتی پوشیدم خوابیدم
نه نه میخوام ببینمشون نه نکنین نهههههه (داد)(داشت خواب میدید )
اه باز این خواب لعنتی چرا از یادم نمیره چرا من چرا همیشه من باید دوری رو تحمل کنم لعنت به اون موقع که قبول کردم برم لعنت
فلش بک به ده سال پیش
پدر او.ت برای خرید فروش به کشور های دیگه میرفت و ا.ت هم بعضی وقت ها باهاش میرفت یه بار برای مسابقات کشوری کاراته به آمریکا میره اما بخاطر دلایلی دیگه نمی تونه پیش خانوادش بر گرده و دلیل اینکه الان کرهست اینکه بورسیه تحصیلی شده و کلی بد بختی کشیده تا به این جا رسیده وا.ت بعضی شبا یاد اون روزی میوفته که نزاشتن سوار هواپیما شه و برگرده خونه این دوری به شدت روی اون اثر منفی گذاشت و یه دختر سرد و بی احساس ساخت پایان فلش بک
داشتم گریه میکردم که چشمم به ساعت خورد
ا.ت، واییی داره دیرم میشه
پاشدم لباسمو پوشیدم (گذاشتمش) یه میکاپ ساده کردم چون رنگ قرمز دوست دارم رژ قرمز زدم که به استایلمم بیاد رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم و متاسفانه دیرم شد و انگار آخرین نفر رسیدم رفتم یکی برام ماشینو برد پارک کنه منم رفتم داخل عمارت عمارت بزرگ و با شکوهی بود تا در واز شد متوجه نگاه ها رو خودم شدم مثل همیشه رفتم و سلام کردم رفتم سر میز آقای جوئن سلام کردم و اون منو به بقیه هم معرفی کرد موقع سخنرانی شد که آقای جوئن گفت
آقای جوئن ، من خیلی خوشحالم که پسرم بعد این همه سال برگشته پیشمون و اینکه مفتخرم شراکت خودمو با شرکت RAB شروع کردم از خانم ا.ت دعوت میکنم بیان و برامون چند کلمه ای حرف بزنن
ا.ت ویو
واییی این به من چیکار داره خدااااا
رفتم و گفتم
سلام به همه منم خوشحالم که با شما شراکت کردم و امید وارم مثل همیشه با قدرت جلو بریم .......
حمایتتتت
کوک ویو (جونکوک )
فردا برمیگردم کره خیلی دلم برای مامان بابام تنگ شده ولی خوب انگار قراره کل شرکت رو به من بسپاره
ا.ت
برام ادرسو فرستاده وایییی برای فردا شبه که اه یه فردا جمعس میخوام استراحت کنما دیگه چه میشه کرد ولش برم بخوابم که فردا برم خرید باید مثل همیشه عالی باشم
فردا
آلارم بی صاحاب چرا یادم رفت خاموش کنم هفت صبح منو بیدار کرد اااااااه
بخوابم باز
ساعت نه
بیدار شدم رفتم کارای لازمو کردم بعد از اونم و کم کم اماده شدم برای خرید رفتم مزون همیشگی و گفتم یه لباس مجلسی و شیک برام بیاره (استایل بعدی لباس ا.ت)
فروشنده :خانم این یه طراحی جدیده نظرتون چیه
ا.ت ، خوبه همینو میبرم ممنون
حساب کردم چون تازه ظهر شده بود رفتم یه رستوران و غذا خوردم
رسیدم خونه انقد این چند روز خسته شدم که نگو یه لباس راحتی پوشیدم خوابیدم
نه نه میخوام ببینمشون نه نکنین نهههههه (داد)(داشت خواب میدید )
اه باز این خواب لعنتی چرا از یادم نمیره چرا من چرا همیشه من باید دوری رو تحمل کنم لعنت به اون موقع که قبول کردم برم لعنت
فلش بک به ده سال پیش
پدر او.ت برای خرید فروش به کشور های دیگه میرفت و ا.ت هم بعضی وقت ها باهاش میرفت یه بار برای مسابقات کشوری کاراته به آمریکا میره اما بخاطر دلایلی دیگه نمی تونه پیش خانوادش بر گرده و دلیل اینکه الان کرهست اینکه بورسیه تحصیلی شده و کلی بد بختی کشیده تا به این جا رسیده وا.ت بعضی شبا یاد اون روزی میوفته که نزاشتن سوار هواپیما شه و برگرده خونه این دوری به شدت روی اون اثر منفی گذاشت و یه دختر سرد و بی احساس ساخت پایان فلش بک
داشتم گریه میکردم که چشمم به ساعت خورد
ا.ت، واییی داره دیرم میشه
پاشدم لباسمو پوشیدم (گذاشتمش) یه میکاپ ساده کردم چون رنگ قرمز دوست دارم رژ قرمز زدم که به استایلمم بیاد رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم و متاسفانه دیرم شد و انگار آخرین نفر رسیدم رفتم یکی برام ماشینو برد پارک کنه منم رفتم داخل عمارت عمارت بزرگ و با شکوهی بود تا در واز شد متوجه نگاه ها رو خودم شدم مثل همیشه رفتم و سلام کردم رفتم سر میز آقای جوئن سلام کردم و اون منو به بقیه هم معرفی کرد موقع سخنرانی شد که آقای جوئن گفت
آقای جوئن ، من خیلی خوشحالم که پسرم بعد این همه سال برگشته پیشمون و اینکه مفتخرم شراکت خودمو با شرکت RAB شروع کردم از خانم ا.ت دعوت میکنم بیان و برامون چند کلمه ای حرف بزنن
ا.ت ویو
واییی این به من چیکار داره خدااااا
رفتم و گفتم
سلام به همه منم خوشحالم که با شما شراکت کردم و امید وارم مثل همیشه با قدرت جلو بریم .......
حمایتتتت
۷.۴k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.