پارت هشت
پارت هشت
کوک ، امشب خیلی خوب نیس تنها بمونی وسایلتو جم کن بریم خونه من
ا.ت، نه ممنون من خوبم در مرو قفل میکنم
کوک ، پس من اینجا میمونم
ا.ت ، آخه...
کوک، آخه نداره که خوب دیگه من اینجا میخوابم تو هم برو بالا اتاقت
ا.ت ، باشه ممنون
ا.ت رفت بالا
ا.ت ویو
توی اتاق بودم خوابم نمی برد پس رفتم پایین ببینم کوک چیکار میکنه چون اون موقع که منو از بغل تهیونگ کشید بیرون و تو بغل خودش کشید قلبم خیلی تند میزد الآنم کنجکاوم چیکار میکنه رفتم پایین که دیدم مثل یه بچه رو مبل خوابش برده رفتم از بالا براش پتو و مُتَکا آوردم و سرشو یواش بلند کردم و گذاشتم روی بالش و پتو رو کشیدم روش خودمم رفتم خوابیدم
صب با آلارم گوشیم پاشدم رفتم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین دیدم کوک هنوز خوابه پس وسایلمو جمع کردم و رفتم شرکت
کوک ویو
از خواب بلند شدم دیدم کسی خونه نیست پس حدس زدم رفته شرکت پس اماده شدم و رفتم خونه
؟، پدر مطمئن هستی
پدر ، اره برو به اون شرکت باید اون دخترو مال خودت کنی انقد وابسته که هیچ چیز جداتون نکنه
؟خب باشه اما بعدش چی
پدر، اون دختر خوشگلی هست بعد از گرفتن شرکت یکاریش میکنم
؟باشه من رفتم
پدر ، برو برو
ا.ت ویو
رسیدم شرکت و رفتم تو
منشی گفت که یکی اومده و منتظره منه
رفتم داخل یه پسر داخل اتاق بود
؟سلام خانم ا.ت
ا.ت ، سلام شما
؟ من مین یونگی هستم رییس شرکت......و نماینده پدرم
ا.ت ، خوشبختم منمـ
یونگی، میدونم ا.ت هیون
ا.ت ، او بله
یونگی، خب من میخواستم ۲۵درصد از سهام شرکتو بخرم
ا.ت، خوب خیلی یهویی شد و اینکه من همین پریروز پنجاه درصد از سهامو معامله کردم و فروختم
یونگی، او پس من میخوام که برای صادرات دست گاه سونو گرافی سرمایه گزاری کنم
ا.ت ، البته برای فردا به جلسه میزارم که بقیه سهام دارا هم شرکت کنن بسیار خب پس فردا میبینمتون و رفت
ا.ت ویو
اخیش رفت راحت شدم ای وای قرار بود دیروز جوابمو به جیمین بگم
پس
منشی ،تق تق (صدای در)
بیا تو
منشی خانم ا.ت پروژه هارو باید چک کنید
ا.ت ، اوففففف امروز وقت نمیکنم بده شون من
حدود دو ساعت گذشت و تقریبا دیگه تموم شده بود که در زده شد و.........
کوک ، امشب خیلی خوب نیس تنها بمونی وسایلتو جم کن بریم خونه من
ا.ت، نه ممنون من خوبم در مرو قفل میکنم
کوک ، پس من اینجا میمونم
ا.ت ، آخه...
کوک، آخه نداره که خوب دیگه من اینجا میخوابم تو هم برو بالا اتاقت
ا.ت ، باشه ممنون
ا.ت رفت بالا
ا.ت ویو
توی اتاق بودم خوابم نمی برد پس رفتم پایین ببینم کوک چیکار میکنه چون اون موقع که منو از بغل تهیونگ کشید بیرون و تو بغل خودش کشید قلبم خیلی تند میزد الآنم کنجکاوم چیکار میکنه رفتم پایین که دیدم مثل یه بچه رو مبل خوابش برده رفتم از بالا براش پتو و مُتَکا آوردم و سرشو یواش بلند کردم و گذاشتم روی بالش و پتو رو کشیدم روش خودمم رفتم خوابیدم
صب با آلارم گوشیم پاشدم رفتم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین دیدم کوک هنوز خوابه پس وسایلمو جمع کردم و رفتم شرکت
کوک ویو
از خواب بلند شدم دیدم کسی خونه نیست پس حدس زدم رفته شرکت پس اماده شدم و رفتم خونه
؟، پدر مطمئن هستی
پدر ، اره برو به اون شرکت باید اون دخترو مال خودت کنی انقد وابسته که هیچ چیز جداتون نکنه
؟خب باشه اما بعدش چی
پدر، اون دختر خوشگلی هست بعد از گرفتن شرکت یکاریش میکنم
؟باشه من رفتم
پدر ، برو برو
ا.ت ویو
رسیدم شرکت و رفتم تو
منشی گفت که یکی اومده و منتظره منه
رفتم داخل یه پسر داخل اتاق بود
؟سلام خانم ا.ت
ا.ت ، سلام شما
؟ من مین یونگی هستم رییس شرکت......و نماینده پدرم
ا.ت ، خوشبختم منمـ
یونگی، میدونم ا.ت هیون
ا.ت ، او بله
یونگی، خب من میخواستم ۲۵درصد از سهام شرکتو بخرم
ا.ت، خوب خیلی یهویی شد و اینکه من همین پریروز پنجاه درصد از سهامو معامله کردم و فروختم
یونگی، او پس من میخوام که برای صادرات دست گاه سونو گرافی سرمایه گزاری کنم
ا.ت ، البته برای فردا به جلسه میزارم که بقیه سهام دارا هم شرکت کنن بسیار خب پس فردا میبینمتون و رفت
ا.ت ویو
اخیش رفت راحت شدم ای وای قرار بود دیروز جوابمو به جیمین بگم
پس
منشی ،تق تق (صدای در)
بیا تو
منشی خانم ا.ت پروژه هارو باید چک کنید
ا.ت ، اوففففف امروز وقت نمیکنم بده شون من
حدود دو ساعت گذشت و تقریبا دیگه تموم شده بود که در زده شد و.........
۵.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.