در سکوت تن این خانه تو را می خواهم

در سکوت تن این خانه تو را می خواهم
روی آرامش یک شانه تو را می خواهم
شعرم از جنس غروب است و پر از تنهایی
کنج آن کلبه ی ویرانه تو را می خواهم
سوختم آب شدم ریختم از داغ خودم
مثل رقصیدن پروانه تو را میخواهم

توی این شهر اگر مست نباشم چه کنم
مثل هر عاشق دیوانه تو را میخواهم

غم به روی سر من سایه کشیده ست ولی
دام بردار که بی دانه تو را می خواهم

روز و شب در تن تنهایی خود می رقصم
توی این شهر غریبانه تو را می خواهم

از من خسته گریزان شده حتی دل من
با پرستش شده بیگانه تو را می خواهم


#پرستش_مددی
دیدگاه ها (۱)

🌷 ازقعر زمین به اوج افلاک سلام🌷 ازما به تن بی سر وصدچاک سلام...

‏ارزشمند ترین ‏مکان هایی کهمی توان ‏در دنیا حضور داشت‏در فکر...

سلام ..علی خوب نیس ..هم پاش شکسته هم مریضه بستریش کردم ‌‌..د...

این داستان: کسشعر های من

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط