Part ¹
Part ¹
ـــــــــــــــــــــــــــــ...
تو خیابون هایه سرد سئول قدم میزد
یادش اومد که رئیسش ازش خاسته بود که بره پیشش برای یه ماموریت پیاده به سمت محل قرار راه افتاد وقتی رسید یه مرد خوش پوش و جذاب رو دید که همراه یه پسر مو صورتی خیلی کیوت داشتن با رئیس مین صحبت میکردن اروم رفت سمتشون و پیشه رئیسش ایستاد
- من اومدم رئیس چیکارم داشتید؟
کوک گفت و منتظر جواب یونگی موند.
- هوممم قراره یه مسابقه با پارک جیمین داشته باشی...یعنی هم مسابقه بین تو و جیمینه هم من و کیم
-اوه اوکی
-خب فردا شب پشت بومِ موزه اصلی شهر میبینمتون
کیم گفت و اجازه حرفی به بقیه نداد و رفت...
به رفتنشون خیره شد وقتی از دور شدنشون مطمئن شد برگشت سمت مین
-رئیس...
°°°°
-هی تهه اروم تر برون نمیخوام بمیرم
- هاهاها باشه
سرعتشو کم تر کرد و برگشت سمت جیم
-جیمی من حتی برای یه شبم که شده اون بچه رو میخوام !
-خب به من چه
-تو مثلا دست راست منی بچه
-حیح اره
-هوم پس نتیجه: باید اون الماس و هرجور شده به دست بیاری!
-اوکی دد...
فلش بک`
داشت با رقیبش به مسابقه ای که زیر دستاشون میدادن نگاه میکرد برگشت سمتش و گفت:
-هی مین
-میشنوم کیم وی
-اسم واقعیت چیه؟
-به تو مربوط نمیشه.
مسابقه رو مساوی شدن
داور با صدای بلندی گفت" برید گمشید خونه هاتون فردا بیاید ادامه"
از روی صندلی بلند شد و با ورداشتن کتش از اون فضا اومد بیرون رفت سمت ماشینش
-هی کیم وی
برگشت سمت صدایی که مشخص بود متعلق به رقیبشه.
-میشنوم
-فردا شب الماس سیاه رو میارن به موزه اصلی نظرت چیه؟
-خوبه پس امشب...
-اوکیه.. میبینمت
گفت و رفت
سوار ماشینش شد و به سمت خونه اش حرکت کرد..
ـــــــــــــــــــــــــــــ...
تو خیابون هایه سرد سئول قدم میزد
یادش اومد که رئیسش ازش خاسته بود که بره پیشش برای یه ماموریت پیاده به سمت محل قرار راه افتاد وقتی رسید یه مرد خوش پوش و جذاب رو دید که همراه یه پسر مو صورتی خیلی کیوت داشتن با رئیس مین صحبت میکردن اروم رفت سمتشون و پیشه رئیسش ایستاد
- من اومدم رئیس چیکارم داشتید؟
کوک گفت و منتظر جواب یونگی موند.
- هوممم قراره یه مسابقه با پارک جیمین داشته باشی...یعنی هم مسابقه بین تو و جیمینه هم من و کیم
-اوه اوکی
-خب فردا شب پشت بومِ موزه اصلی شهر میبینمتون
کیم گفت و اجازه حرفی به بقیه نداد و رفت...
به رفتنشون خیره شد وقتی از دور شدنشون مطمئن شد برگشت سمت مین
-رئیس...
°°°°
-هی تهه اروم تر برون نمیخوام بمیرم
- هاهاها باشه
سرعتشو کم تر کرد و برگشت سمت جیم
-جیمی من حتی برای یه شبم که شده اون بچه رو میخوام !
-خب به من چه
-تو مثلا دست راست منی بچه
-حیح اره
-هوم پس نتیجه: باید اون الماس و هرجور شده به دست بیاری!
-اوکی دد...
فلش بک`
داشت با رقیبش به مسابقه ای که زیر دستاشون میدادن نگاه میکرد برگشت سمتش و گفت:
-هی مین
-میشنوم کیم وی
-اسم واقعیت چیه؟
-به تو مربوط نمیشه.
مسابقه رو مساوی شدن
داور با صدای بلندی گفت" برید گمشید خونه هاتون فردا بیاید ادامه"
از روی صندلی بلند شد و با ورداشتن کتش از اون فضا اومد بیرون رفت سمت ماشینش
-هی کیم وی
برگشت سمت صدایی که مشخص بود متعلق به رقیبشه.
-میشنوم
-فردا شب الماس سیاه رو میارن به موزه اصلی نظرت چیه؟
-خوبه پس امشب...
-اوکیه.. میبینمت
گفت و رفت
سوار ماشینش شد و به سمت خونه اش حرکت کرد..
۲.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.