یه شبایی تو زندگی هست که وقتی

یه شبایی تو زندگی هست که وقتی 
دفترخاطرات زندگیتو ورق میزنی 
ب چیزایی میرسی که نمیدونی 
تقدیرت بوده یا تقصیرت...... ب آدمایی میرسی که نمیدونی 
دردن یاهمدرد.... ب لحظه هایی میرسی که 
هضمش برای دل کوچیکت سخته 
وبه دردایی میرسی که ب سن وسالت بزرگه... وزخم هایی که بانمک روزگارآغشته شد... واحساسی که دیگران اشتباه مینامند... ودست آخر دنیایی که بهت پشت کرده...
وبازهم انتهای دفترت خودت میمانی... وزخم هایی که روزگار پشت هم میزند.... وسکوت هم دوای دردش نیست... کاش دنیامهربانتربودی
دیدگاه ها (۲)

طناب را به گردنم انداختندگفتند : آخرین آرزویت ؟گفتم : دیدن ع...

دروغه که میگن یه تار موتو با دنیا عوض نمیکنم ؛پاش بیفته کل ه...

از آوار تا آواز فقط یک نقطه فاصله هست! خواهشن نرومن به سکوتت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط