The hostage s2 p5
«فردا»
همین که صبح بلند شدم رفتم و به کیم سوهو زنگ زدم .
کیم:الو ؟
مینی:یک سوال میپرسم سریع جوابمو بده .
کیم :فک کردی کی هستی؟
مینی:چی باعث شد که حافظمو از دست بدم ؟
کیم: دکترا گفتن که بخاطر ترس بهت شوک وارد میشه و باعث از دست رفتن خاطراتت میشه
مینی:دروغگوی کثیف !
گوشی رو روش قطع کردم و رفتم داخل اتاق جونگ کوک هم اومده بود بیمارستان و جین هو همه چیز رو براش گفته بود .
جونگ کوک :براوو خواهر من با زندگی تو میشه یه فیلم ساخت .
مینی: :/ مسخره
جونگ کوک ؛حالا ناراحت نباش بگو ببینم چیزی یادت نمیاد ؟
مینی: جوری که کیم سوهو گفت این بود که بخاطر شوک عصبی بی هوش میشم و خاطراتم رو از دست میدم .
جینی:مگه باهاش حرف زدی؟
مینی:همین الان!
جونگ کوک :ممکنه که مادرت داشته ترو فراری میداده که تو گم میشی.
مینی:از چی فراریم میداده ؟
جینی:ما باید بفهمیم !
مینی:ولی جونگکوکا از کجا همچین ایده ی توپی به فکرت رسید ؟
جونگ کوک :خیر سرم مافیام هااااا
جینی: خب تو از کجا میدونی مافیا بودن؟
جونگ کوک : من نگفتم مافیاس اصلا شاید دزد بودن ، قاتل بودن، طلبکار بودن و.....
بعد مامان مین یانگ برای محافظت از بچش یه نامه همراه با یه کیف و آدرس خونه ی مادربزرگ میده به مین یانگ و بعد یکی از اون آدم بدها مین یانگ و دنبال میکنه و بعد اون یجا قایم میشه و از شدت ترس غش میکنه !
مینی:داداش دست مریزاد تو برو نویسنده شو!
جونگکوک : :/
جینی :این از همه لحاظ میتونه درست باشه به غیر از یکیش !
جونگ کوک و مینی:چی
جینی :وقتی تو رو پیدات میکنن پنج سالت بوده و امکان ندارم یه مادر بچشو توی شهری به بزرگی و خطرناکی سئول ول کنه!
مینی :والا
جونگ کوک:من دیگه باید برم .
دخترا:اوکی
مینی:منم نیاز دارم یکم بخوابم
جینی:پس من میرم داخل اتاق انتظار
اوکی .
«خواب مین یانگ »
تولد یه دختر بچه بود سه تا بچه اون کنار بازی میکردن قیافه ی همه خیلی تار بود ولی حس جالبی به اون سه تا بچه داشتم !...........
_مین یانگ مین یانگ بلند شو زنده ای؟
«پایان خواب»
_
اینم از این پارت .
شرایط۱۲لایک
دوستان ادمین تون سرما خورده دعا کنین زود خوب بشه
همین که صبح بلند شدم رفتم و به کیم سوهو زنگ زدم .
کیم:الو ؟
مینی:یک سوال میپرسم سریع جوابمو بده .
کیم :فک کردی کی هستی؟
مینی:چی باعث شد که حافظمو از دست بدم ؟
کیم: دکترا گفتن که بخاطر ترس بهت شوک وارد میشه و باعث از دست رفتن خاطراتت میشه
مینی:دروغگوی کثیف !
گوشی رو روش قطع کردم و رفتم داخل اتاق جونگ کوک هم اومده بود بیمارستان و جین هو همه چیز رو براش گفته بود .
جونگ کوک :براوو خواهر من با زندگی تو میشه یه فیلم ساخت .
مینی: :/ مسخره
جونگ کوک ؛حالا ناراحت نباش بگو ببینم چیزی یادت نمیاد ؟
مینی: جوری که کیم سوهو گفت این بود که بخاطر شوک عصبی بی هوش میشم و خاطراتم رو از دست میدم .
جینی:مگه باهاش حرف زدی؟
مینی:همین الان!
جونگ کوک :ممکنه که مادرت داشته ترو فراری میداده که تو گم میشی.
مینی:از چی فراریم میداده ؟
جینی:ما باید بفهمیم !
مینی:ولی جونگکوکا از کجا همچین ایده ی توپی به فکرت رسید ؟
جونگ کوک :خیر سرم مافیام هااااا
جینی: خب تو از کجا میدونی مافیا بودن؟
جونگ کوک : من نگفتم مافیاس اصلا شاید دزد بودن ، قاتل بودن، طلبکار بودن و.....
بعد مامان مین یانگ برای محافظت از بچش یه نامه همراه با یه کیف و آدرس خونه ی مادربزرگ میده به مین یانگ و بعد یکی از اون آدم بدها مین یانگ و دنبال میکنه و بعد اون یجا قایم میشه و از شدت ترس غش میکنه !
مینی:داداش دست مریزاد تو برو نویسنده شو!
جونگکوک : :/
جینی :این از همه لحاظ میتونه درست باشه به غیر از یکیش !
جونگ کوک و مینی:چی
جینی :وقتی تو رو پیدات میکنن پنج سالت بوده و امکان ندارم یه مادر بچشو توی شهری به بزرگی و خطرناکی سئول ول کنه!
مینی :والا
جونگ کوک:من دیگه باید برم .
دخترا:اوکی
مینی:منم نیاز دارم یکم بخوابم
جینی:پس من میرم داخل اتاق انتظار
اوکی .
«خواب مین یانگ »
تولد یه دختر بچه بود سه تا بچه اون کنار بازی میکردن قیافه ی همه خیلی تار بود ولی حس جالبی به اون سه تا بچه داشتم !...........
_مین یانگ مین یانگ بلند شو زنده ای؟
«پایان خواب»
_
اینم از این پارت .
شرایط۱۲لایک
دوستان ادمین تون سرما خورده دعا کنین زود خوب بشه
۵.۹k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.