پارت نوشته ادمین سارا

پارت ۱۲ ( نوشته ادمین سارا )

#محیا
صبح بیدار شدم .. لوله تنفسی رو در نیاورده بود. نگاه اطرافم کردم. دیدم خوابیده بود روی کاناپه کنار تختم ! نمیتونستم حرف بزنم ! یکمی سروصدا کرد دستگاه که خودش اتوماتیک بلند شد و اومد کنار تختم !!
دکتر: محیا!! خوبی ؟ با سر جواب بده !
گفتم که خوبم و اشاره کردم به لوله تنفسی !!
دکتر: محیا نمیتونم درش بیارم برات ! نمیدونی دیشب چه بلایی سرت اومد !
گریه افتادم ! میدونستم ! عصبی بودم. تنفسم نامرتب شد. من هیچ وقت خوب نمیشم !
دکتر: توروخدا آروم باش محیا ! ببخش ! حالت خوب شد هرچی دلت میخواد بهم بگو !
اشکامو پاک کردم و علامت دادم یه چیزی بیار بنویسم !
من: گوشیمو بیار !
دکتر: نمیشه باید بخوابی محیا !
من: یا گوشیمو میاری یا همه اینارو از خودم میکنم و ازت دستت فرار میکنم !
دکتر: باشه میارم ولی فقط نیم ساعت!
من: بیار دیگه ! ... رفت و گوشیمو از توی کیفم بهم داد ! ...
من: ممنونم ! خسته به نظر میایی برو بخواب!
دکتر: منو گول نزن ! من بخوابم تا تو گوشی بازی کنی !؟ عمرا !! نیم ساعت دیگه میام بالای سرت !
رفت بیرون ! گول نمیخوره اصلا ! با دوستانم حرف میزدم ! دوستانی که بعضی هاشون مرهمی برای دردام بودن و بعضی هاشون قلبم رو به درد میاوردن ! وسط چت با دوستم بودم که اومد رو سرم دوباره ! نگاه ساعت کردم ! نیم ساعت چه زود گذشت!
دکتر: بده به من گوشی رو !! بخواب تا از شر این لوله راحتت کنم !
گوشیمو بهش دادم ! تو دفترم نوشتم
من: نمیتونم بخوابم ! درد دارم ! نمیشه یه مورفینی یه مسکنی بهم بدی؟؟
دکتر: مورفین نمیشه ! چون ممکنه روی عضله قلبت اثر کنه ! .. از دکتر کرمی میپرسم خودم زیاد اطمینان ندارم !
من: ازت ممنونم ! با دوستام حرف زدم الان بهترم !
دکتر: دوستات رو به من ترجیح میدی !! هعیی! بسوزه پدر عاشقی!
خنده ام گرفت ...
دستمو دراز کردم به معنی اینکه گوشیمو بده!!
دکتر: محیااا !! نمیشه !
رو دفتر نوشتم !
من: یه لحظه میخوام عکس عشقمو نشونت بدم ..
بهم داد گوشیمو ! رفتم تو گالری و عکس جونگ کوک رو نشونش دادم !
دکتر: این عشقته؟ این کیه اصن!؟ .. قیافه پوکر گرفتم
من: هر وقت این شکلی شدی باهات ازدواج میکنم !
گوشیش رو در آورد و یه عکس از روی عکس جونگ کوک گرفت !!
دکتر: باید بفهمم این کیه !!
خوبه دیگه آرمی شد !! ☺️☺️
دیدگاه ها (۱۶)

پارت ۱۳ ( نوشته ادمین سارا ) #محیاخیلی گرسنه ام بود. سه روز ...

پارت ۱۴ ( نوشته ادمین سارا ) #محیابعد از خوردن سیب برگشتم تو...

پارت ۱۱ ( نوشته ادمین سارا ) #محیا اعصابش خورد بود از اینکه ...

پارت ۱۰ (نوشته ادمین سارا ) #محیانمیدونم چند ساعت بود خوابید...

سلام خوبید یادتونه گفتم یه رمان نوشتم این بود کاملش کردمو تغ...

اسلاید اول و دوم و سوم استایل و مدل مو و عکس اسوری هاش و لبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط