می گوید این همه اذیتت کردم،
می گوید این همه اذیتت کردم،
باز رهایم نکردی؟
گفتم یکبار دیر به مدرسه رسیدم. هیچ کس در حیاط نبود. آقای ناظم به سمتم آمد و ترکه اش را بالا گرفت. بعد با ابرو اشاره کرد که دستم را جلو بیاورم.
ترکهی اول، ترکهی دوم، ترکهی سوم...
گریه ام گرفت... هیچ کس نبود، پاهای ناظم را بغل کردم...
کسی را بغل کرده بودم که داشت آزارم میداد.
👤 #حمید_جدیدی
باز رهایم نکردی؟
گفتم یکبار دیر به مدرسه رسیدم. هیچ کس در حیاط نبود. آقای ناظم به سمتم آمد و ترکه اش را بالا گرفت. بعد با ابرو اشاره کرد که دستم را جلو بیاورم.
ترکهی اول، ترکهی دوم، ترکهی سوم...
گریه ام گرفت... هیچ کس نبود، پاهای ناظم را بغل کردم...
کسی را بغل کرده بودم که داشت آزارم میداد.
👤 #حمید_جدیدی
۲.۱k
۳۱ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.