پاییز عاشقی(autumn love )
پاییز عاشقی(autumn love )
Part 16
اووم معلومه تازه افتخارم میکنم🥺🙂
: قربونت برم(خدا نکنه کوک)
(و همدیگرو بغل کردن)
ویو تهیونگ:
واقعا از اینکه کوک تونسته حسشو به بورام ابراز کنه خیلی خوشحال بودم نگاهی به میجو که بغل من واستاده بود کردم
هههههههه
باورم نمیشد داشت به دوستش حسودی میکرد😂😂
_چاگی؟
_چاگی؟
دیدم داره باشوق خیلی زیاد نگاشون میکنه
_چاگی چیزی شده؟
+اوووم.... چی.... گفتی؟
_گفتم چیزی شده
+اره
_چی شده؟
+دارم از حسودی میمرم
_خدانکنه بیب اونوقت چرا؟
+اووم منم بوس و بغل موخوام(کیوت)
_(خندید) چاگی واقعا اینحد از حسودیتو درک نمیکنم😂😂
_اما منم خیلی حسودیم شد داری اونطوری کیوت نگاشون میکنی
(تهیونگ خیلی آروم میجو رو بوسید و محکم بغلش کرد)
=یاااا مثلا ما تازه رل زدیم شما دارین همو بغل میکنین؟
: چاگی تو هم باز بغل میخوای؟
=معلومه اونم ۲٠٠٪
(همه با هم خندیدن)
ویو جونگ کوک:
خیلی خوشحال بودم
میجو و تهیونگ منو مجبور کردن که اونا رو غذا مهمون کنم منم قبول کردم و با هم سمت رستورا جانگ سیک دانگ حرکت کردیم و...
&سلام خوش اومدید چی میل دارید
همه با هم منو ها رو نگاه میکردن
:بچه ها من قراره مهمونتون کنم دیگه پس از خودتون پذیرایی کنید
: لطفا
گوگیگوئی
جوکبال
پاجئون
جاپچه
چیماک
میلکیس و سوجو اگر میشه
&بله چشم تا ۲٠ دقیقه دیگه حاضر میشه
=جونگ کوکاااا :چاگی چیزی شده؟ چیزی میخوای؟
=نه فقط چرا اینهمه نمیتونیم بخوریم همشو ک
: اشکال نداره چاگی بلاخره روز اول اعتراف من به توئه و قراره کلی خوشبگذره
=(لبخند زد و لبشو بوسید)
Part 16
اووم معلومه تازه افتخارم میکنم🥺🙂
: قربونت برم(خدا نکنه کوک)
(و همدیگرو بغل کردن)
ویو تهیونگ:
واقعا از اینکه کوک تونسته حسشو به بورام ابراز کنه خیلی خوشحال بودم نگاهی به میجو که بغل من واستاده بود کردم
هههههههه
باورم نمیشد داشت به دوستش حسودی میکرد😂😂
_چاگی؟
_چاگی؟
دیدم داره باشوق خیلی زیاد نگاشون میکنه
_چاگی چیزی شده؟
+اوووم.... چی.... گفتی؟
_گفتم چیزی شده
+اره
_چی شده؟
+دارم از حسودی میمرم
_خدانکنه بیب اونوقت چرا؟
+اووم منم بوس و بغل موخوام(کیوت)
_(خندید) چاگی واقعا اینحد از حسودیتو درک نمیکنم😂😂
_اما منم خیلی حسودیم شد داری اونطوری کیوت نگاشون میکنی
(تهیونگ خیلی آروم میجو رو بوسید و محکم بغلش کرد)
=یاااا مثلا ما تازه رل زدیم شما دارین همو بغل میکنین؟
: چاگی تو هم باز بغل میخوای؟
=معلومه اونم ۲٠٠٪
(همه با هم خندیدن)
ویو جونگ کوک:
خیلی خوشحال بودم
میجو و تهیونگ منو مجبور کردن که اونا رو غذا مهمون کنم منم قبول کردم و با هم سمت رستورا جانگ سیک دانگ حرکت کردیم و...
&سلام خوش اومدید چی میل دارید
همه با هم منو ها رو نگاه میکردن
:بچه ها من قراره مهمونتون کنم دیگه پس از خودتون پذیرایی کنید
: لطفا
گوگیگوئی
جوکبال
پاجئون
جاپچه
چیماک
میلکیس و سوجو اگر میشه
&بله چشم تا ۲٠ دقیقه دیگه حاضر میشه
=جونگ کوکاااا :چاگی چیزی شده؟ چیزی میخوای؟
=نه فقط چرا اینهمه نمیتونیم بخوریم همشو ک
: اشکال نداره چاگی بلاخره روز اول اعتراف من به توئه و قراره کلی خوشبگذره
=(لبخند زد و لبشو بوسید)
۲.۷k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.