📝
📝
نه دلت با ما بود، نه گذاشتی دلی واسه ما بمونه.
راه نیومدی باهامون، ماهم که از بس دوییدیم دنبالت جون تو پاهامون نموند.
اون چشای روشنت نه مارو دیدن،
نه گذاشتن ما جز صاحابشون کسی رو ببینیم.
دستامونم که اصن هیچی حالیشون نیست و جز اون دوتا دستِ لامروّتت هر چیزیو پس میزنن.
اصن یه جورِ ناجوری شدیم، تنهاییم ولی هرجا میریم باهامونی.
انگار یهویی رفتنت جون به سرمون کرده که قصد نداریم حالا حالاها جونمونو تحویل بدیم، یا داغیم و هنوز حالیمون نیست.
نه موندنی بودی و نه گذاشتی ما هم مثلِ بقیه ی آدما حداقلش ی ذره واسه خودمون زیرِ پوستِ کوفتیمون که از نبودنت سوخته، بمونیم.
به قول افشین یداللهی: " مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفرکرده، با خانه ی من چه کردی"
حالا هم یجوری آوار شدیم رو خودمون که از هیچ زلزله و طوفانی باکمون نیست.
مَخلَصِ کلام، فدای سرت همه ی نبودنای تو و نشدنا و نتونستنای من.
فدای اون انحنایِ لبخندت تموم
در به دری هایِ من.
ولی قشنگ ترین بی انصافِ دنیا،
لا اقل بیا و به این جماعت بگو واسه خاطرِ توئه که اینجوری شدیم، که آباد بودیم یه روزی و الان خرابه شدیم.
بیا و بگو که این خراب شده صاحاب داره.
نه دلت با ما بود، نه گذاشتی دلی واسه ما بمونه.
راه نیومدی باهامون، ماهم که از بس دوییدیم دنبالت جون تو پاهامون نموند.
اون چشای روشنت نه مارو دیدن،
نه گذاشتن ما جز صاحابشون کسی رو ببینیم.
دستامونم که اصن هیچی حالیشون نیست و جز اون دوتا دستِ لامروّتت هر چیزیو پس میزنن.
اصن یه جورِ ناجوری شدیم، تنهاییم ولی هرجا میریم باهامونی.
انگار یهویی رفتنت جون به سرمون کرده که قصد نداریم حالا حالاها جونمونو تحویل بدیم، یا داغیم و هنوز حالیمون نیست.
نه موندنی بودی و نه گذاشتی ما هم مثلِ بقیه ی آدما حداقلش ی ذره واسه خودمون زیرِ پوستِ کوفتیمون که از نبودنت سوخته، بمونیم.
به قول افشین یداللهی: " مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفرکرده، با خانه ی من چه کردی"
حالا هم یجوری آوار شدیم رو خودمون که از هیچ زلزله و طوفانی باکمون نیست.
مَخلَصِ کلام، فدای سرت همه ی نبودنای تو و نشدنا و نتونستنای من.
فدای اون انحنایِ لبخندت تموم
در به دری هایِ من.
ولی قشنگ ترین بی انصافِ دنیا،
لا اقل بیا و به این جماعت بگو واسه خاطرِ توئه که اینجوری شدیم، که آباد بودیم یه روزی و الان خرابه شدیم.
بیا و بگو که این خراب شده صاحاب داره.
۳.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲