یاقوت سرخ ¹
یاقوت سرخ ¹
ــــــــــــــ این داستان کاملا فیکه ـــــــــــ
ـــــــــــــ وگرنه ران هیلی هم خوبه ـــــ
بعد چند روز ک بونتن حسابی صدا داد من به دستیار و معاون اصلی مایکی ارتقاع داده شدم من مایکی رو دوست دارم و خواهم داشت ولی معشوقه های من ران و ریندو انـ..
مایکی:این قرار داد مهمه هاتسو لطفا مراقب باشید...
وگرنه خودم میکشمتـ..
_چرا اخه.. به من شک داره بعد پونزده سال رفاقت؟؟
جدیدا مشکوک به سرطان شدم..
راوی*
هاتسو به اتاقش رفت و معشوقه هاشو منتظرش دید
ران: اوه بیب دیر کردی
_جلسه داشتیم...
ریندو: چرا ما نبودیم؟
_بین منو مایک بود...
دماغ هاتسو شروع به خون اومدن کرد ریندو دستمالی بهش داد تا خون رو متوقف کنه
رین: جدیدا همش خون دماغ میشی مطمعنی خوبی؟
_اره بابا قبلا هم همچین بودم
ران و ریندو هاتسو رو بغل کردن و تا حد امکان فشار دادن
ران: هی عزیزم مطمعنی...
رین: من میگم باید دکتر بریم..
بعد چند ساعت سخت کار کردن به خونه برگشتن درسته خونه مشترکشون
خونه؟... قصری بود برای خودش..
قصری ک یک ملکه یاقوتی و دو شاه داشتـ
ملکه ای از یاقوت های سرخ
ران سرش رو روی پا های ملکه اش گذاشت و در ذهنش تحسینش میکرد
ملکه ی یاقوت های سرخ...و به قول دشمنان ملکه ی دوزخ
ران: مامیم خوبه؟؟
_نه
ران: عه؟ چرا؟
_سنگینی...
ــــــــــــــ این داستان کاملا فیکه ـــــــــــ
ـــــــــــــ وگرنه ران هیلی هم خوبه ـــــ
بعد چند روز ک بونتن حسابی صدا داد من به دستیار و معاون اصلی مایکی ارتقاع داده شدم من مایکی رو دوست دارم و خواهم داشت ولی معشوقه های من ران و ریندو انـ..
مایکی:این قرار داد مهمه هاتسو لطفا مراقب باشید...
وگرنه خودم میکشمتـ..
_چرا اخه.. به من شک داره بعد پونزده سال رفاقت؟؟
جدیدا مشکوک به سرطان شدم..
راوی*
هاتسو به اتاقش رفت و معشوقه هاشو منتظرش دید
ران: اوه بیب دیر کردی
_جلسه داشتیم...
ریندو: چرا ما نبودیم؟
_بین منو مایک بود...
دماغ هاتسو شروع به خون اومدن کرد ریندو دستمالی بهش داد تا خون رو متوقف کنه
رین: جدیدا همش خون دماغ میشی مطمعنی خوبی؟
_اره بابا قبلا هم همچین بودم
ران و ریندو هاتسو رو بغل کردن و تا حد امکان فشار دادن
ران: هی عزیزم مطمعنی...
رین: من میگم باید دکتر بریم..
بعد چند ساعت سخت کار کردن به خونه برگشتن درسته خونه مشترکشون
خونه؟... قصری بود برای خودش..
قصری ک یک ملکه یاقوتی و دو شاه داشتـ
ملکه ای از یاقوت های سرخ
ران سرش رو روی پا های ملکه اش گذاشت و در ذهنش تحسینش میکرد
ملکه ی یاقوت های سرخ...و به قول دشمنان ملکه ی دوزخ
ران: مامیم خوبه؟؟
_نه
ران: عه؟ چرا؟
_سنگینی...
۳.۵k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.