پارت۱۳
پارت۱۳
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت صبح ساعت۶ بیدار شدم و خودمو تو اینه دیدم کله ارایشم پخش شده بود و هنوز با لباسای دیشبم بودم سریع رفتم حموم لباس پوشیدم و وسایلمو اماده کردم و رفتم دانشگاه
ویو جونگ کوک
بیدار شدم دیدم تهیونگ هنوز خوابه سریع اماده شدمو رفتم با ماشینم دانشگاه رفتم تو کلاس نشستم وسایلای ا.ت و دیدم ولی خودشو ندیدم رفتم دنبالش بگردم که جیهون اومد پیشم و تو روم ایستاد و گفت
=هی جئون
+چته(جدی)
= درسته پسر مدیرو سهامدا رو ادم پولداری هستی و هر چی بخوای بدست میاری ولی از ا.ت فاصله بگیر....ا.ت تو رو به چشم دوست میبینه
+ ا.ت منو دوس داره تویی که براش فقط دوستی(جدی)
= واقعا؟!(نیشخند) ولی من با اجازه ی اون باهاش خوابیدم(مجبور شدم دروغ بگم تا فقط بیخیالش شه) اون ادمه از خود راضیی مثل تورو نمیخواد
+چطور میتونی انقد مزخرف بگی هااا(انقد اعصبیم کرد که با داد جوابشو دادم و همه بهمون خیره شدن)
= جئون جونگ کوک ا.ت ماله منه (نیشخند) تو یه لاشیی که ا.ت بزور باهات حرف میزنه
+خفه شو عوضی(اعصبی و داد )(یقشو گرفتمو و با تموم قدرتم سیلیی به صورتش زدم و ازش فاصله گرفتم) دفعه اخرت باشه انقد حرف چرت بزنی بدبخت ...ا.ت منو دوس داره اون با کسی رابطه نداره مخصوصا با کسی مثل تو ...احمق(اعصبی داد)
=(شروع کردم به زدنش )من بد بختم یا تو که نمیدونی ا.ت تو رابطس ؟!هااا(داد)
+(انقد همو زدیم که لب و ابروم زخم شدن و صورت جیهون کثافت خراش بزرگی برد که ازش خون میچکید)
ویو ا.ت
وقتی دیدم کوک نیس رفتم با میسو تو حیاط حدود نیم ساعتی میگذشت که یکی از داخل دانشگاه با دو اومد سمتمون و نفس نفس زنان گفت(علامت دختره»)
» ...میسو...ا.ت ....جونگ کوک و ..جیهون دارن.... دعوا میکنن
- (بعد حرفش با سرعت تموم رفتم داخل دانشگاه دیدم کلی ادم دور یچیزی جمع شدن سریع رفتم اونجا و بزور تونستم از بین اون همه ادم رد شم و دیدم جونگ کوک و جیهون اونقد همو زدن که زخمی شده بودن رفتم دسته جونگ کوک و کشیدم تا بس کنه اما دست بردار نبود منم محکم تر دستشو کشیدم و داد زدم)جونگ کوک بسهههه(داد)
+( با صدای ا.ت ازش جدا شدم و از فاصله گرفتمو خودمو مرتب کردم) ا.ت
- جونگ کوک حرف نزن بعدا حرف میزنیم...(به جیهون نگا کردم و گفتم)خوبی؟
=ا..اره به لطف جونگ کوک
-(به جونگ کوک نگا کردم که اعصبی بود دستشو گرفتم بردم سمت اتاق پرستار دانشگاه تا زخماشو پانسمان کنم رفتیم داخل و درو بستم تا انقد دورمون جمع نشن به جونگ کوک گفتم ) بشین رو تخت (تختای بیمارستانی ام اونا گرمو نرم ترن) تا بیام برات زخماتو پانسمان کنم اوپا(لبخند)
+(بدون هیچ حرفی نشستم رو تخت)
ـ(جعبه کمک های اولیه رو گذاشتم جفتشو صورتشو با دستمال مرطوب تمیز کردمو ابرو شو چسب زخم زدم ولبش هم همینطور زیر چشمش یکم خش داشت٬ داشتم براش پوماد میزدم تا خوب شه که با حرف جونگ کوک خشکم زد....
۱۴تا لایک
میدونم حمایت نمیکنید کامنت نمیزارید بخاطر همین دیگه چنین شرطی نمیزارم....واقعا ازتون ناراحتم :(
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت صبح ساعت۶ بیدار شدم و خودمو تو اینه دیدم کله ارایشم پخش شده بود و هنوز با لباسای دیشبم بودم سریع رفتم حموم لباس پوشیدم و وسایلمو اماده کردم و رفتم دانشگاه
ویو جونگ کوک
بیدار شدم دیدم تهیونگ هنوز خوابه سریع اماده شدمو رفتم با ماشینم دانشگاه رفتم تو کلاس نشستم وسایلای ا.ت و دیدم ولی خودشو ندیدم رفتم دنبالش بگردم که جیهون اومد پیشم و تو روم ایستاد و گفت
=هی جئون
+چته(جدی)
= درسته پسر مدیرو سهامدا رو ادم پولداری هستی و هر چی بخوای بدست میاری ولی از ا.ت فاصله بگیر....ا.ت تو رو به چشم دوست میبینه
+ ا.ت منو دوس داره تویی که براش فقط دوستی(جدی)
= واقعا؟!(نیشخند) ولی من با اجازه ی اون باهاش خوابیدم(مجبور شدم دروغ بگم تا فقط بیخیالش شه) اون ادمه از خود راضیی مثل تورو نمیخواد
+چطور میتونی انقد مزخرف بگی هااا(انقد اعصبیم کرد که با داد جوابشو دادم و همه بهمون خیره شدن)
= جئون جونگ کوک ا.ت ماله منه (نیشخند) تو یه لاشیی که ا.ت بزور باهات حرف میزنه
+خفه شو عوضی(اعصبی و داد )(یقشو گرفتمو و با تموم قدرتم سیلیی به صورتش زدم و ازش فاصله گرفتم) دفعه اخرت باشه انقد حرف چرت بزنی بدبخت ...ا.ت منو دوس داره اون با کسی رابطه نداره مخصوصا با کسی مثل تو ...احمق(اعصبی داد)
=(شروع کردم به زدنش )من بد بختم یا تو که نمیدونی ا.ت تو رابطس ؟!هااا(داد)
+(انقد همو زدیم که لب و ابروم زخم شدن و صورت جیهون کثافت خراش بزرگی برد که ازش خون میچکید)
ویو ا.ت
وقتی دیدم کوک نیس رفتم با میسو تو حیاط حدود نیم ساعتی میگذشت که یکی از داخل دانشگاه با دو اومد سمتمون و نفس نفس زنان گفت(علامت دختره»)
» ...میسو...ا.ت ....جونگ کوک و ..جیهون دارن.... دعوا میکنن
- (بعد حرفش با سرعت تموم رفتم داخل دانشگاه دیدم کلی ادم دور یچیزی جمع شدن سریع رفتم اونجا و بزور تونستم از بین اون همه ادم رد شم و دیدم جونگ کوک و جیهون اونقد همو زدن که زخمی شده بودن رفتم دسته جونگ کوک و کشیدم تا بس کنه اما دست بردار نبود منم محکم تر دستشو کشیدم و داد زدم)جونگ کوک بسهههه(داد)
+( با صدای ا.ت ازش جدا شدم و از فاصله گرفتمو خودمو مرتب کردم) ا.ت
- جونگ کوک حرف نزن بعدا حرف میزنیم...(به جیهون نگا کردم و گفتم)خوبی؟
=ا..اره به لطف جونگ کوک
-(به جونگ کوک نگا کردم که اعصبی بود دستشو گرفتم بردم سمت اتاق پرستار دانشگاه تا زخماشو پانسمان کنم رفتیم داخل و درو بستم تا انقد دورمون جمع نشن به جونگ کوک گفتم ) بشین رو تخت (تختای بیمارستانی ام اونا گرمو نرم ترن) تا بیام برات زخماتو پانسمان کنم اوپا(لبخند)
+(بدون هیچ حرفی نشستم رو تخت)
ـ(جعبه کمک های اولیه رو گذاشتم جفتشو صورتشو با دستمال مرطوب تمیز کردمو ابرو شو چسب زخم زدم ولبش هم همینطور زیر چشمش یکم خش داشت٬ داشتم براش پوماد میزدم تا خوب شه که با حرف جونگ کوک خشکم زد....
۱۴تا لایک
میدونم حمایت نمیکنید کامنت نمیزارید بخاطر همین دیگه چنین شرطی نمیزارم....واقعا ازتون ناراحتم :(
۳.۴k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.