چشمهایت روزگارم را پریشان کرده است

چش‍ــــــم‌هایت روزگارم را پریشان کرده است

این عمارت را نگاهت سخت ویران کرده است

 هر کسی با دیدنت ایم‍ــــان خود را داده است

گیسُوانت یک جهان را نامسلمان کرده است

 محش‍ـری بر پا نمودی، بهرِ عشقت بس نبود

سیل عشاقی که حیران در بیابان کرده است؟

 کوه هم باشی تو را نابود خواهد کرد عشق   !

بیستون را تیشه‌ی فره‍ــــاد نالان کرده است

 بعد دیدار ت‍ـــــــو تفسیرش مشخص گشته است

آن تبارک ها که «وی» در وصف انسان کرده است

 گرچه می‌خواهم که برگردم ولی انگار عش‍ــــق

هرچه پل را پشت سر از پیش ویران کرده است...
دیدگاه ها (۱)

#خانه-ام-ابری-است...ناودان ها شر شر باران بی صبری است آسمان ...

#زمستان-نیز-رفت-اما-بهارانی-نمیبینم...زمستان نیز رفت اما بها...

روزی که از کوچه ی احساس دلم میگذرینرم و آهسته گذر کن که دلم ...

آرزو کن با منکه اگر خواست زمستان برودگرمی ِ دست ِ تو اما باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط