زمستاننیزرفتامابهارانینمیبینم

#زمستان-نیز-رفت-اما-بهارانی-نمیبینم...

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم...
دیدگاه ها (۱)

#مهر-کفری-که-زد-آن-یار-به-پیشانی-من...!باد دامن زده امشب به ...

رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت...تا بپیوندد به دریا کوه ...

#خانه-ام-ابری-است...ناودان ها شر شر باران بی صبری است آسمان ...

چش‍ــــــم‌هایت روزگارم را پریشان کرده استاین عمارت را نگاهت...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط