Mafia godfather p1
مگه همه چی تقصیر اون بود..!
مگه تقصیر اون بود که خوانواده نمی خواستنش...
ولی الان این چه فایده ای داشت؟
اون دختر ۱۳ ساله بیچاره الان روی تخت سرد و سفت پرورشگاه نشسته بود و این حرف ها توي مغزش میچرخید ولی الان این فکرا چه دردی رو دوا میکرد؟
شاید حداقل یکم درداشو کمتر میکرد. هیچ کس این دخترو درک نمی کرد همه فقط بهش تیکه مینداختن و اذیتش میکردن
*فلش بک*
_بدبختو ببینین
_آره مثل روانی ها شده
_دختره گریه او
_نگاش کنین بازم میخواد گریه کنه (با خنده)
_گریه کن کوچولوی یتیم
_زود باش کاریکه خوب بلدی رو انجام بده دیگه بدبخت
بورام نشست رو زمین و زانو هاشو بغل کرد و سرشو گذاشت رو زانو هاش
بورام: من یتیم نیستم ، بدبخت نیستم ، کوچولو نیستم ، ۱۳ سالمه ، روانی نیستم ، ولم کنین ، مگه چیکارتون کردم که باهام اینجوری میکنین . حرفاشو با بغض گفت و به اشکاش اجازه ریختن داد . آروم و بی صدا اشک میریخت و خاطراتش با مهم ترین شخص زندگیش که دیوانه بار عاشقش بود توی مغزش رد شد عشقش کی بود؟
برادر دوقولوی همسانش جونگ کوک که بعد از اون تصادف گم شده بود
*فلش بک تو فلش بک *
جونگ کوک در حال فرار از دست بورام بود و بورام هم داشت به سمتش بادکنک آبی پرت میکرد . هردو سر تا پاشون خیس شده بود . جونگ کوک بادکنک هاش تموم شده بود به همین خاطر داشت فرار میکرد
جونگ کوک : نوناااااااا خیسم کردی قبوله ت برنده شدی باشه حرفمو پس میگیرم که گفتم برنده میشم (با خنده)
بورام: تا کامل موش آب کشیده نکنمت ول کن نیستم بانیه کوچولو وایسا (با خنده)
و سرعتشو بیشتر کرد و بادکنک رو سمت برادرش پرت کرد . بادکنک خورد به کوک و ترکید و کوک بیشتر خیس شد(#منحرف_نباشیم)
کوک افتادو بورامم افتاد روش (#توبه) کوک بورام رو از روی خودش هل دادو انداختش پایین و هردو هم زمان زدن زیر خنده
*پایان فلش بک ها*
دلش برای خنده های خرگوشی و کیوت داداش کوچولوش خیلی تنگ شده بود . ۶ ماه بود صدای جونگ کوکشو نشنیده بود . دفترچه خاطراتشو برداشت و شروع به خوندن کرد
^۳۰ دسامبر ۲۰۰۸^
امروز ختم مامان بزرگ چریونگه . با کوک رفتیم لباسامونو عوض کردیم جوووون داداشم چه عشقهههههههههههههه🤩
کوک : میشه کرواتمو برام ببندی اییییییش هرکاری میکنم درست نمیشه اههههه کمکککک بورااااااممممم
رفتمو شروع کردم به بستن کرواتش
بورام : میگم کوچولویی میگی نه بس که کوچولویی بلد نیستی کرواتتم ببندی ، داداش کوچولوی خنگم .
موهاشو با دستم خراب کردم
کوک: اولا من فقط یه دقیقه کوچیک ترم دوما چرا مو هامو خراب کردی خیلی زور زدم اینجوری شه
بورام : اولا یه دقیقه هم یه دقیقس باز کوچیک تری دوما خودم برات درستش میکنم خوشکل کلاسمون .
دفترچه خاطراتشو بست
نگاه به ماه کرد
_ ماه من کجاست ؟ دلتنگشم
مگه تقصیر اون بود که خوانواده نمی خواستنش...
ولی الان این چه فایده ای داشت؟
اون دختر ۱۳ ساله بیچاره الان روی تخت سرد و سفت پرورشگاه نشسته بود و این حرف ها توي مغزش میچرخید ولی الان این فکرا چه دردی رو دوا میکرد؟
شاید حداقل یکم درداشو کمتر میکرد. هیچ کس این دخترو درک نمی کرد همه فقط بهش تیکه مینداختن و اذیتش میکردن
*فلش بک*
_بدبختو ببینین
_آره مثل روانی ها شده
_دختره گریه او
_نگاش کنین بازم میخواد گریه کنه (با خنده)
_گریه کن کوچولوی یتیم
_زود باش کاریکه خوب بلدی رو انجام بده دیگه بدبخت
بورام نشست رو زمین و زانو هاشو بغل کرد و سرشو گذاشت رو زانو هاش
بورام: من یتیم نیستم ، بدبخت نیستم ، کوچولو نیستم ، ۱۳ سالمه ، روانی نیستم ، ولم کنین ، مگه چیکارتون کردم که باهام اینجوری میکنین . حرفاشو با بغض گفت و به اشکاش اجازه ریختن داد . آروم و بی صدا اشک میریخت و خاطراتش با مهم ترین شخص زندگیش که دیوانه بار عاشقش بود توی مغزش رد شد عشقش کی بود؟
برادر دوقولوی همسانش جونگ کوک که بعد از اون تصادف گم شده بود
*فلش بک تو فلش بک *
جونگ کوک در حال فرار از دست بورام بود و بورام هم داشت به سمتش بادکنک آبی پرت میکرد . هردو سر تا پاشون خیس شده بود . جونگ کوک بادکنک هاش تموم شده بود به همین خاطر داشت فرار میکرد
جونگ کوک : نوناااااااا خیسم کردی قبوله ت برنده شدی باشه حرفمو پس میگیرم که گفتم برنده میشم (با خنده)
بورام: تا کامل موش آب کشیده نکنمت ول کن نیستم بانیه کوچولو وایسا (با خنده)
و سرعتشو بیشتر کرد و بادکنک رو سمت برادرش پرت کرد . بادکنک خورد به کوک و ترکید و کوک بیشتر خیس شد(#منحرف_نباشیم)
کوک افتادو بورامم افتاد روش (#توبه) کوک بورام رو از روی خودش هل دادو انداختش پایین و هردو هم زمان زدن زیر خنده
*پایان فلش بک ها*
دلش برای خنده های خرگوشی و کیوت داداش کوچولوش خیلی تنگ شده بود . ۶ ماه بود صدای جونگ کوکشو نشنیده بود . دفترچه خاطراتشو برداشت و شروع به خوندن کرد
^۳۰ دسامبر ۲۰۰۸^
امروز ختم مامان بزرگ چریونگه . با کوک رفتیم لباسامونو عوض کردیم جوووون داداشم چه عشقهههههههههههههه🤩
کوک : میشه کرواتمو برام ببندی اییییییش هرکاری میکنم درست نمیشه اههههه کمکککک بورااااااممممم
رفتمو شروع کردم به بستن کرواتش
بورام : میگم کوچولویی میگی نه بس که کوچولویی بلد نیستی کرواتتم ببندی ، داداش کوچولوی خنگم .
موهاشو با دستم خراب کردم
کوک: اولا من فقط یه دقیقه کوچیک ترم دوما چرا مو هامو خراب کردی خیلی زور زدم اینجوری شه
بورام : اولا یه دقیقه هم یه دقیقس باز کوچیک تری دوما خودم برات درستش میکنم خوشکل کلاسمون .
دفترچه خاطراتشو بست
نگاه به ماه کرد
_ ماه من کجاست ؟ دلتنگشم
۲.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.