پارت هشتم `` شاید باید کنار بیام ``

که یهو ..... شوگا درو با کلید زاپاس
باز کرد
همه به داخل اتاق حمله ور شدن
جیسو نشست کنارم و با نگرانی گفت:« چیزی شده بهم بگو ....!؟»
گفتم :« چیزی نیست.... !»
جیسو گفت :« من مامانتم احمق !!»
سکوت کردم
که یهو اومد سمتم دستم گرفت لباسم رو بالا کشید
یهو بغض کرد گفت :«
چچ .... چرا شکمت کبوده !!؟!؟
کار کیه !؟! (با داد )
با چشمای گریون بهش نگاه کردم
انگار واقعا مامانم بود
آروم گفتم :«
چیزی نیست خودم خوردم زمین »
یهو چشمم
به دفتر خاطرات منه کوچولو افتاد دقیقاً همون صفحه ...!
کوک نگاهم رو دنبال کرد
دفترچه رو برداشت
بعد چند لحظه بغض کرد و گفت:«
تو ...!! تو.... چچ ....
چطور میتونی .... راجب ما ‌.....
این طوری فکر کنی !؟؟ » (با داد گفت)
با داد کوک ترسیدم
شوگا و بقیه دفترچه رو دیدن
شوگا هنوزم کیوت گریه می کنه
.
..
...
زینگ زینگ گوشی شوگا بود گوشی رو برداشت و ......

پایان
پارت هشتم فیک شاید باید کنار بیام
(ممنون از خوانندگان گرامی)
شرایط دوتا کامنت
بزارید بفهمیم چه گلی کاشتیم 😂
دیدگاه ها (۰)

پارت نهم فیک شاید باید کنار بیام

بچه ها میخوام آشنا کنم این شما و این آریکو

کدومشون رو برای پروفایل انتخاب کنم

هو هو هو هو ۹۲ تایید شدنمون مبارک

آغوش گرم پارت ۱:اون روز جیمین با شوگا دعواش شده بود برای همی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط