فیک
پارت ۲۱
معلم : سوزی تو با اون وو
خب یه توضیح کوچیک میدم
بچها ما ماهی یکبار میریم برا مسابقات و مسابقات یک ماهه است واسه همین از الان میگم هرکی باید از الان آمادگی داشته باشه
دیو اون وو
آخ جونمی جون بلخره با سوزی افتادم خیلی خوشحالم ایول خب چرا تعجب میکنی من عاشق سوزی ام وقتی اذیتش میکردم قلبم درد میگرفت و چند وقتی هست عاشقشم
چند دقیقه بعد دیدم سوجی از معلم اجازه گرفت و گفت ۳ ماه میخواد بره آمریکا و معلم
معلم : خب باشه ولی زود بیا چون ما یه ۷ ماه دیگه مسابقه داریم
سوجی : باشه من پرواز دارم الان میتونم برم
معلم : آره
سوجی : خب خدافظ سوزی دوست دارم مراقب خودت باش
سوزی : چشم داداشی دوست دارم
سوجی : اون وو ببینم خواهرم رو اذیت کردی تیکت میکنم
اونوو: اوکی
سوجی رفت و زنگ خورد سوزی رفت دستشویی و منم پشت سرش رفتم تو
ویو سوزی
دیدم یهو اون وو اومد تو
تو اینجا چیکار میکنی
از زبان بنده حقیر
پسرک قصه ما جوابی نداد و یه قدم جلو اومد باعث شد دخترک یه قدم به عقب برداره
و همینجوری پیش بره تا بخوره به دیوار و پسرک یا بهتر بگم شاهزاده سوار بر اسب جلو اومد و سوزی تا خواست فرار کنه اون وو دوتا دستشو گذاشت دو طرف صورتش و راه رو بست و نگاهش رو راست برد سمت لبای دخترک و چنددقیقه خیره نگاهش کرد و بعد لباش رو کوبید رو لبای دخترک
ویو اون وو
دیدم سوزی همکاری نمیکنه پس
معلم : سوزی تو با اون وو
خب یه توضیح کوچیک میدم
بچها ما ماهی یکبار میریم برا مسابقات و مسابقات یک ماهه است واسه همین از الان میگم هرکی باید از الان آمادگی داشته باشه
دیو اون وو
آخ جونمی جون بلخره با سوزی افتادم خیلی خوشحالم ایول خب چرا تعجب میکنی من عاشق سوزی ام وقتی اذیتش میکردم قلبم درد میگرفت و چند وقتی هست عاشقشم
چند دقیقه بعد دیدم سوجی از معلم اجازه گرفت و گفت ۳ ماه میخواد بره آمریکا و معلم
معلم : خب باشه ولی زود بیا چون ما یه ۷ ماه دیگه مسابقه داریم
سوجی : باشه من پرواز دارم الان میتونم برم
معلم : آره
سوجی : خب خدافظ سوزی دوست دارم مراقب خودت باش
سوزی : چشم داداشی دوست دارم
سوجی : اون وو ببینم خواهرم رو اذیت کردی تیکت میکنم
اونوو: اوکی
سوجی رفت و زنگ خورد سوزی رفت دستشویی و منم پشت سرش رفتم تو
ویو سوزی
دیدم یهو اون وو اومد تو
تو اینجا چیکار میکنی
از زبان بنده حقیر
پسرک قصه ما جوابی نداد و یه قدم جلو اومد باعث شد دخترک یه قدم به عقب برداره
و همینجوری پیش بره تا بخوره به دیوار و پسرک یا بهتر بگم شاهزاده سوار بر اسب جلو اومد و سوزی تا خواست فرار کنه اون وو دوتا دستشو گذاشت دو طرف صورتش و راه رو بست و نگاهش رو راست برد سمت لبای دخترک و چنددقیقه خیره نگاهش کرد و بعد لباش رو کوبید رو لبای دخترک
ویو اون وو
دیدم سوزی همکاری نمیکنه پس
۶.۸k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.