وقتی عضو نهمی و...
هارام / چریونگ / جیهیو
[عضو های نهم تا یازدهم استری کیدز ]
هارام یا همون رامی دختری با چشمای سبز و مو های طلایی مشکی که مهربون ولی سلطان تخریبه و معمولا با لینو و سونگمین خیلی سر به سر هم میزارن و تهشم جیهیو و چان دعواشون میکنن...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هارام و سونگمین هنوز از ماجرای سوسک پلاستیکی داشتن میترکیدن . هر بار یادشون میافتاد که چطور جی وای پی از ترس پرید عقب و داد کشید، اشک خندهشون درمیومد. اما همون اتفاق باعث شده بود فعلاً تو لیست نظارت ویژه چان قرار بگیرن...و دوباره توسط جیهیو دعوا بشن 🪳
__
اون شب، توی سالن تمرین هیچکس نبود ، فقط چراغهای کمنور روشن بودن. صدای بارون بیرون میاومد و بوی چای داغی که سونگمین درست کرده بود، فضا رو پر کرده بود و کنار رامی نشسته بود و به نوشتن لیریک اهنگ جدید که رامی داشت مینوشت نگاه میکرد.
رامی با لبخند گفت:
–خب، به چی فکر میکنی؟ نکنه به گند دفعه بعدمون؟
سونگمین خندید، ولی یه لحظه نگاهش روی رامی ثابت موند.
چشماش سبز بودن، با اون نور کم اتاق عجیبتر به نظر میرسیدن. برای اولینبار یه حس عجیبی از ته دلش بالا اومد؛ یه چیزی بین خنده و گرما.
رامی متوجه نگاهش شد و گفت:
–چیه؟ چرا اونجوری نگام میکنی؟ نقشهمو داری حدس میزنی؟
سونگمین سریع نگاهشو برگردوند و گفت:
نخیر فقط… نمیدونم. یه لحظه حس کردم بدون خرابکاری هم بامزهای .
رامی خندید، ولی اون خندهاش با همیشه فرق داشت. یه کم نرمتر بود.
–آره؟ پس یعنی بالاخره یکی پیدا شد که منو بدون خرابکاری هم تحمل کنه؟
سونگمین چیزی نگفت. فقط با لبخند سرش رو پایین انداخت. و اون لحظه، توی سکوت و صدای بارون، انگار خرابکاری جدیدشون نه یه شوخی، بلکه یه احساسی بود که تازه داشت شروع میشد... 🌧️💚
---M☆Q---
#استری_کیدز #سناریو #سونگمین #استریکیدز #لینو #چانگبین #فیلیکس
[عضو های نهم تا یازدهم استری کیدز ]
هارام یا همون رامی دختری با چشمای سبز و مو های طلایی مشکی که مهربون ولی سلطان تخریبه و معمولا با لینو و سونگمین خیلی سر به سر هم میزارن و تهشم جیهیو و چان دعواشون میکنن...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هارام و سونگمین هنوز از ماجرای سوسک پلاستیکی داشتن میترکیدن . هر بار یادشون میافتاد که چطور جی وای پی از ترس پرید عقب و داد کشید، اشک خندهشون درمیومد. اما همون اتفاق باعث شده بود فعلاً تو لیست نظارت ویژه چان قرار بگیرن...و دوباره توسط جیهیو دعوا بشن 🪳
__
اون شب، توی سالن تمرین هیچکس نبود ، فقط چراغهای کمنور روشن بودن. صدای بارون بیرون میاومد و بوی چای داغی که سونگمین درست کرده بود، فضا رو پر کرده بود و کنار رامی نشسته بود و به نوشتن لیریک اهنگ جدید که رامی داشت مینوشت نگاه میکرد.
رامی با لبخند گفت:
–خب، به چی فکر میکنی؟ نکنه به گند دفعه بعدمون؟
سونگمین خندید، ولی یه لحظه نگاهش روی رامی ثابت موند.
چشماش سبز بودن، با اون نور کم اتاق عجیبتر به نظر میرسیدن. برای اولینبار یه حس عجیبی از ته دلش بالا اومد؛ یه چیزی بین خنده و گرما.
رامی متوجه نگاهش شد و گفت:
–چیه؟ چرا اونجوری نگام میکنی؟ نقشهمو داری حدس میزنی؟
سونگمین سریع نگاهشو برگردوند و گفت:
نخیر فقط… نمیدونم. یه لحظه حس کردم بدون خرابکاری هم بامزهای .
رامی خندید، ولی اون خندهاش با همیشه فرق داشت. یه کم نرمتر بود.
–آره؟ پس یعنی بالاخره یکی پیدا شد که منو بدون خرابکاری هم تحمل کنه؟
سونگمین چیزی نگفت. فقط با لبخند سرش رو پایین انداخت. و اون لحظه، توی سکوت و صدای بارون، انگار خرابکاری جدیدشون نه یه شوخی، بلکه یه احساسی بود که تازه داشت شروع میشد... 🌧️💚
---M☆Q---
#استری_کیدز #سناریو #سونگمین #استریکیدز #لینو #چانگبین #فیلیکس
- ۲.۸k
- ۱۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط