قسمتبیستم

💕 💕
#قسمت_بیستم
#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن

یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم
اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون😑

بفرمایین ...اختیار ما هم دست شماست خانم 😊

حیف مهمون بود وگرنه با اباژورم میزدم تو سرش😐 😆
وارد پذیرایی شدیم و مادر احسان سریع گفت وایییی چه قدر به هم میان..ماشا الله...ماشا الله 😊

بابام پرسید خب دخترم؟!

منم گفتم : نظری ندارم من😐 😐

مامانم سریع پرید وسط حرفمو گفت بالاخره دخترها یکم ناز دارن دیگه..باید فک کنن😊

مادر احسانم گفت : اره خانم😊 ...ما هم دختر بودیم میدونیم این چیزارو😉 😄 عیبی نداره 😄 پس خبرش با شما .
خواستگارا رفتن و من سریع گفتم لطفا دیگه بدون هماهنگی من قراری نزارید 😐

مامان: حالا چی شده مگه؟؟خب نظرت چیه؟!

-از اول که گفتم من مخالفم و از این پسره خوشم نمیاد 😑

و حالا شروع شد سر کوفت بابا که تو اصلا میدونی چه قدر پول دارن اینا؟! میدونی ماشینشون چیه؟! میدونی پدره چیکارست؟!میدونی خونشون کجاست؟!😡
-بابای گلم من میخوام ازدواج کنم نمیخوام تجارت کنم که😐

-آفرین به تو...معلوم نیست به شما جوونا چی یاد میدن که عقل تو کله هاتون نیست😐

-شب بخیر..من رفتم بخوابم 😐

اونشب رو تا صبح نخوابیدم😕
تا صبح هزار جور فکر تو ذهنم میومد 😐
یه بار خودم با لباس عروس کنار سید تصور میکردم 😊
اما اگه نشه چی؟!😔
یه بار خودمو با لباس عروس کنار احسان تصور میکردم 😐
داشتم دیوونه میشدم😕
از خدا یه راه نجات میخواستم
خدایا حالا که من اومدم خب سمتت تو هم کمکم کن دیگه😔

فرداش رفتم دفتر بسیج.. یه جلسه هماهنگی تو دفتر اقا سید بود...اخر جلسه بود و من رفته بودم توی حال خودم  و نفهمیده بودم که زهرا پرسید:

-ریحانه جان چیزی شده؟!😯

-نه چیزی نیست😕

-سمانه که از خواستگاری دیشب خبر داشت سریع جواب داد چرا ...دیشب برا خانم خواستگار اومده و الان هوله یکم😄 😄

-زهرا :ااااا...مبارکه گلم...به سلامتی😊

تا سمانه اینو گفت دیدم اقا سید سرشو اول با تعجب بالا آورد ولی سریع خودشو با گوشیش مشغول کرد بعد چند بار هم گوشی رو گرفت پیش گوشش و گفت:

لا اله الا الله...انتن نمیده 😡

و سریع به این بهونه بیرون رفت😕

دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم😐

🌺 🌺 ادامه_دارد🌺 🌺
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
دیدگاه ها (۱۰)

♥ ️🍇 این هستی و این مستی و ...

💕 💕 💕 #قسمت_بیست_و_یکم#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کندلیل این حرکت...

💕 💕 💕 #-قسمت_نوزدهم #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کناخر هفته شد و خ...

💕 💕 #قسمت_هجدهم#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن.پرونده ها رو بهش تح...

پارت هفتم رمان عشق اجباری

رز سیاه و صورتی........ پارت پنجم

#عشق_جنایت 🔪پارت53تهیونگ:بیب بیایِنا:اوکی ددیهیونگ:بابا چرا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط