مافیای من
مافیای من
پارت۳
ویو جیمین
خاستم برم ا/ت رو ببرم اتاق شکنجه که یادم اومد امشب مهمونیه رفتم به تهیونگ گفتم که امشب مهمونی نمیریم بعد اماده شدیم که اگه کسی اومد بکشیمش
رفتم اتاق /ت جیمین: چرا گوشی که زیر تخت بودو برداشتی
ا/ت: تو از کجا فه..... میدی
جیمین: اتاقت دوربین داره امشب مهمونی کنسله
ا/ت: خب الان میخای باهام چیکار کنی
جیمین: ساعت ۶بجای مهمونی میای اتاق شکنجه کنار اتاق منه خودت میای یا بیارمت
ا/ت: ب.... اشه
بعد از اتاق رفتم بیرون
ویو ا/ت
چی اتاقم دوربین داری تا الان حتا وقتی لباس عوض کردمم تو دوربین دیدنم دارم غش میکنم از خجالت
دیدم ساعت شیشه جیمین گفته بود شیش بیا اتاق شکنجه خیلی استرس داشتم
ویو جیمین
دیدم ساعت شیشه رفتم تو اتاق شکنجه تا ا/ت بیاد یهو یکی در زد رمز درو زدم باز کردم ا/ت بود گفتم بیا تو بعد بستمش به تخت کشو رو باز کردم که یهو صدای تهیونگ میومد که داره صدام میکنه جیمین: الان میام
رفتم پیش تهیونگ جیمین: چیشده تهیونگ: یکی اومده جلو در دادو بیداد میکنه
جیمین: من میرم ببینم کیه
رفتم یه کلت برداشتم رفتم دم در درو باز کردم جیمین: تو کی هستی فیلیکس: برادر ا/ت فیلیکس زود باش بگو خواهرم کجاس
بعد اینکه اینو گفت یه تیر زدم تو مغزش رفتم داخل اتاق شکنجه کشو باز کردم یه شلاغ نازک ولی دراز برداشتم گفتم: هر ضربه ای که میزنم باید بشمری یکی جابمونه میریم از اول
باید تاهشتاد ضربه برسه بعد شروع کردم به زدن ا/ت
ا/ت: یک اخ دو آی سه آی.... هفتادو هشت هق هفتادو نه هق هشتاد هق
دیگه نتونستم گریه هاشو تحمل خودم بغض کرده بودم احساس میکنم عاشقش شدم بعد دستو پاهاشو باز کردم نشستم واسش جای شلاغ رو کرم زدم بعد رف تو اتاقش منم داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو...
ادامه دار
پارت۳
ویو جیمین
خاستم برم ا/ت رو ببرم اتاق شکنجه که یادم اومد امشب مهمونیه رفتم به تهیونگ گفتم که امشب مهمونی نمیریم بعد اماده شدیم که اگه کسی اومد بکشیمش
رفتم اتاق /ت جیمین: چرا گوشی که زیر تخت بودو برداشتی
ا/ت: تو از کجا فه..... میدی
جیمین: اتاقت دوربین داره امشب مهمونی کنسله
ا/ت: خب الان میخای باهام چیکار کنی
جیمین: ساعت ۶بجای مهمونی میای اتاق شکنجه کنار اتاق منه خودت میای یا بیارمت
ا/ت: ب.... اشه
بعد از اتاق رفتم بیرون
ویو ا/ت
چی اتاقم دوربین داری تا الان حتا وقتی لباس عوض کردمم تو دوربین دیدنم دارم غش میکنم از خجالت
دیدم ساعت شیشه جیمین گفته بود شیش بیا اتاق شکنجه خیلی استرس داشتم
ویو جیمین
دیدم ساعت شیشه رفتم تو اتاق شکنجه تا ا/ت بیاد یهو یکی در زد رمز درو زدم باز کردم ا/ت بود گفتم بیا تو بعد بستمش به تخت کشو رو باز کردم که یهو صدای تهیونگ میومد که داره صدام میکنه جیمین: الان میام
رفتم پیش تهیونگ جیمین: چیشده تهیونگ: یکی اومده جلو در دادو بیداد میکنه
جیمین: من میرم ببینم کیه
رفتم یه کلت برداشتم رفتم دم در درو باز کردم جیمین: تو کی هستی فیلیکس: برادر ا/ت فیلیکس زود باش بگو خواهرم کجاس
بعد اینکه اینو گفت یه تیر زدم تو مغزش رفتم داخل اتاق شکنجه کشو باز کردم یه شلاغ نازک ولی دراز برداشتم گفتم: هر ضربه ای که میزنم باید بشمری یکی جابمونه میریم از اول
باید تاهشتاد ضربه برسه بعد شروع کردم به زدن ا/ت
ا/ت: یک اخ دو آی سه آی.... هفتادو هشت هق هفتادو نه هق هشتاد هق
دیگه نتونستم گریه هاشو تحمل خودم بغض کرده بودم احساس میکنم عاشقش شدم بعد دستو پاهاشو باز کردم نشستم واسش جای شلاغ رو کرم زدم بعد رف تو اتاقش منم داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو...
ادامه دار
۲۸.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.