پارت ۱۷۸ رمان کت رنگی
پارت ۱۷۸ رمان کت رنگی
#سونهی
دستمو کبود کردین بی شعور ها .. عههه الان فردا دستم درد میگیره دیوونه ها
یه بار دیگه بپرین بهم همتون میکشم
کیفمو درست کردم و تا خونه با تاکسی رفتم .. لعنت دستم درد میکرد. پماد اوردم روش زدم و بستمش ! من و داداشم تنها زندگی میکردیم
من: یا لی هیوک !! ...
لی هیوک: جون !؟
من: زهرمار میشه بری از بیرون غذا بگیری دستم درد میکنه نمیتونم غذا درست کنم..
لی هیوک: بازم کتکاری کردی ؟ باش میرم میگیرم .. گرم نگهش دار
یه لحظه خوشم ازش اومد ولی حواسم نبود و کیف پولمو از رو اوپن کش رفت
من: یاااا خرس گنده ! با پول خودت بگیر اون پول کرایه فردامه ای گوزو کوفتت شه عننن!
درست بود حرص در میاورد ولی میدونستم دلسوزم بود .. واقعا بعد از مامان و بابا اون برام مهم ترین فرد زندگیمه...
روی مبل دراز کشیدم و منتظر بودم بیاد ..
#لیهیوک
غذا گرفتم و اومدم تو خونه ..
من: نونا !! .. نونا..
دیدم رو مبل خوابش برده بود .. غذا رو گذاشتم ردی۵ اوپن و اومدم سمتش ..
همیشه وجه خوب و شادش رو نشون میده اما من میدونم بعد از فوت مامان و بابا چی کشیده ..
من: نونا !!..
سونهی: هومم؟ ... غذا خریدی؟
من: اره نونا بیا غذا بخور !
یهو با مشت زد تو سرم ..
سونهی : کیفم !! زووود !
بهش دادم و بعد از چک کردن پول های توش چشماش متعجب شد ..
من: من از پول های تو خرج نکردم نونا ! حالا بیا غذا بخور !
سونهی: چه طور ممکنه !؟... هیوکا! این از تو بعید بود !
من: نمیخوام بهت فشار بیاد میدونم سخت کار میکنی!
سونهی: اوه اوه .. وای لی هیوک چت شده تو؟
من: نمیدونم ! اما وقتی روی مبل دیدم از خستگی بیهوش شدی فهمیدم تو جای مادرمی !
سونهی: اوه مرد شدی واسه خودتا 🥺👊🏻
من: بسه دیگه ! بیا بخور سرد میشه بعد برو بخواب !
سونهی: حالا چی هست ؟ به به پیتزا! عالیه !
من: نونا ! ...
سونهی: هومم..؟
من: از این به بعد خودم باهات برمیگردم !
سونهی: لازم نکرده من کارم بیشتر از تو طول میکشه !
من: مهم نیست منتظر میمونم ! .. هرچی باشه دو دان از تو بیشتر دارم !
سونهی: باشه .. اگه دوست داری باهام بیا! گرچه خودم تنهایی دهن همشون سرویس میکنم!
#تهیونگ
توی خونه از بی حوصلگی داشتم میمردم تصمیم گرفتم برم پیش جویی.. لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم زنگ رو زدم و در رو باز کرد ... یه نیم تنه گشاد طوسی رنگ و یه شرتک کوتاه پوشیده بود دلم واسش رفت... بغلش کردم و دستمو رو شکم سفیدش کشیدم !
جویی: هه 😂 تهیونگ قلقلکم میاد نکن !
من: شکمت خیلی خوشمزه اس انگار..🍫
جویی: اومدی شکم منو بخوری؟
من: دلم تنگ شده بود برات ... ❤💋
#سونهی
دستمو کبود کردین بی شعور ها .. عههه الان فردا دستم درد میگیره دیوونه ها
یه بار دیگه بپرین بهم همتون میکشم
کیفمو درست کردم و تا خونه با تاکسی رفتم .. لعنت دستم درد میکرد. پماد اوردم روش زدم و بستمش ! من و داداشم تنها زندگی میکردیم
من: یا لی هیوک !! ...
لی هیوک: جون !؟
من: زهرمار میشه بری از بیرون غذا بگیری دستم درد میکنه نمیتونم غذا درست کنم..
لی هیوک: بازم کتکاری کردی ؟ باش میرم میگیرم .. گرم نگهش دار
یه لحظه خوشم ازش اومد ولی حواسم نبود و کیف پولمو از رو اوپن کش رفت
من: یاااا خرس گنده ! با پول خودت بگیر اون پول کرایه فردامه ای گوزو کوفتت شه عننن!
درست بود حرص در میاورد ولی میدونستم دلسوزم بود .. واقعا بعد از مامان و بابا اون برام مهم ترین فرد زندگیمه...
روی مبل دراز کشیدم و منتظر بودم بیاد ..
#لیهیوک
غذا گرفتم و اومدم تو خونه ..
من: نونا !! .. نونا..
دیدم رو مبل خوابش برده بود .. غذا رو گذاشتم ردی۵ اوپن و اومدم سمتش ..
همیشه وجه خوب و شادش رو نشون میده اما من میدونم بعد از فوت مامان و بابا چی کشیده ..
من: نونا !!..
سونهی: هومم؟ ... غذا خریدی؟
من: اره نونا بیا غذا بخور !
یهو با مشت زد تو سرم ..
سونهی : کیفم !! زووود !
بهش دادم و بعد از چک کردن پول های توش چشماش متعجب شد ..
من: من از پول های تو خرج نکردم نونا ! حالا بیا غذا بخور !
سونهی: چه طور ممکنه !؟... هیوکا! این از تو بعید بود !
من: نمیخوام بهت فشار بیاد میدونم سخت کار میکنی!
سونهی: اوه اوه .. وای لی هیوک چت شده تو؟
من: نمیدونم ! اما وقتی روی مبل دیدم از خستگی بیهوش شدی فهمیدم تو جای مادرمی !
سونهی: اوه مرد شدی واسه خودتا 🥺👊🏻
من: بسه دیگه ! بیا بخور سرد میشه بعد برو بخواب !
سونهی: حالا چی هست ؟ به به پیتزا! عالیه !
من: نونا ! ...
سونهی: هومم..؟
من: از این به بعد خودم باهات برمیگردم !
سونهی: لازم نکرده من کارم بیشتر از تو طول میکشه !
من: مهم نیست منتظر میمونم ! .. هرچی باشه دو دان از تو بیشتر دارم !
سونهی: باشه .. اگه دوست داری باهام بیا! گرچه خودم تنهایی دهن همشون سرویس میکنم!
#تهیونگ
توی خونه از بی حوصلگی داشتم میمردم تصمیم گرفتم برم پیش جویی.. لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم زنگ رو زدم و در رو باز کرد ... یه نیم تنه گشاد طوسی رنگ و یه شرتک کوتاه پوشیده بود دلم واسش رفت... بغلش کردم و دستمو رو شکم سفیدش کشیدم !
جویی: هه 😂 تهیونگ قلقلکم میاد نکن !
من: شکمت خیلی خوشمزه اس انگار..🍫
جویی: اومدی شکم منو بخوری؟
من: دلم تنگ شده بود برات ... ❤💋
۷.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.