پارت ۱۸۰ رمان کت رنگی... ۱۸۰ تااا کم نیستا 😷
پارت ۱۸۰ رمان کت رنگی... ۱۸۰ تااا کم نیستا 😷
#جونگکوک
صبح ساعت ۸ بیدار شدم و بعد از خوردن یه صبحانه کوتاه سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت کمپانی... تقریبا رسیده بودم و نزدیک کمپانی بودم که بازم اون دختره رو دیدم که داشت با یه سری پسر حرف میزد!...
انگار زندگی خیلی متفاوتی داره .. به هر حال به من ربطی نداشت...
رفتم کمپانی و بعد از سه ساعت تمرین بهمون گفتن که برای امتحان بریم زیر دست میکاپر های جدید ... حدود چهار نفر بودن .. خیلی دلم میخواست که اون دختره ، سونهی بیاد و من رو میکاپ کنه .. داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو چهار تاشون اومدن تو و باورم نمیشد .. اون اومد سراغ من...
سونهی: انیو اوپا .. من میکاپر شما ام !
نگاهمو انداختم روی زمین و پرسیدم
من: چه طور شد که میکاپر من شدی؟
سونهی: مگه باید طوری میبود خب قرعه کشی کردن و من به شما افتادم .. نکنه دوست ندارین؟ یا راحت نیستین؟
من: ن..نه! خب شروع کن موفق باشی !
کیفشو گذاشت روی میز آرایش و شروع کرد یه سری مواد رو باهم مخلوط کردن .. انگار دستش درد میکرد چون مشتش رو هی باز و بسته میکرد
من: دستت درد میکنه؟
سونهی: نه اوپا .. چیزی نیس یکمی گرفته !
من: کت کاری دیشب .. اون موقع دستت آسیب دید؟
سونهی: ا..اوپا !! چه طور ؟ از کجا میدونین!؟
سرخ شد و داشت از خجالت آب میشد !
من: بهت نمیخوره اهل دعوا و کت کاری باشی ! .. ولی کارت حرف نداشت !
سونهی: اونا دشمن های دیرینه منن!... چون با ایدول ها کار میکنم حسودی میکنن!
یهو اومد نزدیکم و کرم پودر رو روی صورتم پخش میکرد!.... ضربان قلبم بالا رفت ! نگاهمو ازش برداشتم و گوشیمو دستم گرفتم !... چم شد یهو؟ با اینکه نگاهم بهش نبود اما صدای نفس های ظریفش رو حس میکردم! ... یهو دستشو زیر چونه ام گذاشت و سرمو داد بالا !
نگاه چشماش میکردم... موهاش رفتار هاش همه آشنا بود !
سونهی: اوپا چیزی شده؟ چیزی رو صورتمه؟
من: ها؟ .. ن..نه ! چیزی نیست!
سونهی: شبیه سومی ام؟
ریپ خوردم و انتظار همچین سوالی ازش نداشتم! چیزی نگفتم ممکن بود بره همه جا پخش کنه !
سونهی: من چیزی نمی گم اوپا ! .. پس میتونی هر چی دلت خواست بامن حرف بزنی!
خیلی خوب بود ! .. ادم خوبیه! درسته زندگی پر رمز و راز داره ولی اینکه یه دختر خیلی خوبه رو نمیشه ندیده گرفت!
میکاپش رو انجام داد ! و از توی آینه نگاهم کردم... ولی من نگاه اون میکردم!
سونهی: وای اوپا !! چه خوشتیپ شدی!
نگاهمو ازش برداشتم و نگاه خودم کردم .. واقعا با استعداد بود با اینکه همش حواسش رو پرت کردم و ذهن متمرکزی نداشت !
من: دختر با استعدادی هستی! آفرین!
سونهی: سوبین هم همیشه ازم تعریف میکرد !
من: تو میکاپر سوبین هستی؟
سونهی: اره !! گرچه همیشه باهام شوخی میکنه ! ولی همیشه از کارام راضیه! امیدوارم اوپا هم دوست داشته باشن!
#جونگکوک
صبح ساعت ۸ بیدار شدم و بعد از خوردن یه صبحانه کوتاه سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت کمپانی... تقریبا رسیده بودم و نزدیک کمپانی بودم که بازم اون دختره رو دیدم که داشت با یه سری پسر حرف میزد!...
انگار زندگی خیلی متفاوتی داره .. به هر حال به من ربطی نداشت...
رفتم کمپانی و بعد از سه ساعت تمرین بهمون گفتن که برای امتحان بریم زیر دست میکاپر های جدید ... حدود چهار نفر بودن .. خیلی دلم میخواست که اون دختره ، سونهی بیاد و من رو میکاپ کنه .. داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو چهار تاشون اومدن تو و باورم نمیشد .. اون اومد سراغ من...
سونهی: انیو اوپا .. من میکاپر شما ام !
نگاهمو انداختم روی زمین و پرسیدم
من: چه طور شد که میکاپر من شدی؟
سونهی: مگه باید طوری میبود خب قرعه کشی کردن و من به شما افتادم .. نکنه دوست ندارین؟ یا راحت نیستین؟
من: ن..نه! خب شروع کن موفق باشی !
کیفشو گذاشت روی میز آرایش و شروع کرد یه سری مواد رو باهم مخلوط کردن .. انگار دستش درد میکرد چون مشتش رو هی باز و بسته میکرد
من: دستت درد میکنه؟
سونهی: نه اوپا .. چیزی نیس یکمی گرفته !
من: کت کاری دیشب .. اون موقع دستت آسیب دید؟
سونهی: ا..اوپا !! چه طور ؟ از کجا میدونین!؟
سرخ شد و داشت از خجالت آب میشد !
من: بهت نمیخوره اهل دعوا و کت کاری باشی ! .. ولی کارت حرف نداشت !
سونهی: اونا دشمن های دیرینه منن!... چون با ایدول ها کار میکنم حسودی میکنن!
یهو اومد نزدیکم و کرم پودر رو روی صورتم پخش میکرد!.... ضربان قلبم بالا رفت ! نگاهمو ازش برداشتم و گوشیمو دستم گرفتم !... چم شد یهو؟ با اینکه نگاهم بهش نبود اما صدای نفس های ظریفش رو حس میکردم! ... یهو دستشو زیر چونه ام گذاشت و سرمو داد بالا !
نگاه چشماش میکردم... موهاش رفتار هاش همه آشنا بود !
سونهی: اوپا چیزی شده؟ چیزی رو صورتمه؟
من: ها؟ .. ن..نه ! چیزی نیست!
سونهی: شبیه سومی ام؟
ریپ خوردم و انتظار همچین سوالی ازش نداشتم! چیزی نگفتم ممکن بود بره همه جا پخش کنه !
سونهی: من چیزی نمی گم اوپا ! .. پس میتونی هر چی دلت خواست بامن حرف بزنی!
خیلی خوب بود ! .. ادم خوبیه! درسته زندگی پر رمز و راز داره ولی اینکه یه دختر خیلی خوبه رو نمیشه ندیده گرفت!
میکاپش رو انجام داد ! و از توی آینه نگاهم کردم... ولی من نگاه اون میکردم!
سونهی: وای اوپا !! چه خوشتیپ شدی!
نگاهمو ازش برداشتم و نگاه خودم کردم .. واقعا با استعداد بود با اینکه همش حواسش رو پرت کردم و ذهن متمرکزی نداشت !
من: دختر با استعدادی هستی! آفرین!
سونهی: سوبین هم همیشه ازم تعریف میکرد !
من: تو میکاپر سوبین هستی؟
سونهی: اره !! گرچه همیشه باهام شوخی میکنه ! ولی همیشه از کارام راضیه! امیدوارم اوپا هم دوست داشته باشن!
۵.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.