چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part⁵²
درحالی که روی صندلی شاگرد نشسته بود و شیرموز میخورد، از بس کوچولو بود زیر پتو-جونگکوک روش پتو انداخته بود چون هوا سرد بود و اصلا دوست نداشت جیمین مریض بشه-مشخص نبود گفت: کوکویی؟ چرا نمیریم خونه خودمون؟
ابرو بالا انداخت: هاه خدایا جیمین تو چرا منو هرچی صدا میکنی جز جونگکوک؟ من جونگکوکم! جانگ_کوک!(با همان لحن خودش در لایو خوانده شود).
من: خب حالاااا، نگفتی؟
جونگکوک اصلا نگاهش نمیکرد، چون کافی بود نگاهش کنه تا قند تو دلش آب شه! اون امگا کوچولو موهای طلاییشو با یه کش کوچیک پشت سرش بسته بود و با اون پتوی روی سرش و تپل بودنش برای جونگکوک موجودی خوردنی به نظر میرسید..!.
کوک: ممم، داریم میریم عمارت آپا. هرکاری کردم آپا نزاشت گفت این مدت و اونجا بمونیم.
با تردید گفت: مطمئنی که..هنوز باهام مشکل ندارن؟
جونگکوک مطمئن تر دست چپ پسرک رو گرفت: اره، مطمئنم! اون موضوع مال قبلا بود و منم طلاق گرفتم. اونا زیادی بزرگش کرده بودن و طرف سولهی رو گرفتن. بیخیالش عروسک. بهش فکر نکن خب؟ تو الان دیگه فقط باید مراقب توله من باشی!.
لبخندی زد و پاکت بعدی شیرموز رو باز کرد.
با دلسوزی، نی رو روبه روی لبای کوک گرفت: یه قلپ بخور. فقططط یه قلپ! حرفای دکتر و که یادت نرفته؟
با شیطنت قلپی خورد و انگشت اشاره جیمین گاز گرفت.
هینی کشید و دستشو عقب برد. اخمی کرد و به ظاهر قهر کرد.
جونگکوک اهی کشید. امگاش حالا حالاها اشتی نمیکرد.
....
از ماشین که پیاده شد، سرما بهش هجوم اورد. جونگکوک کاپشنش رو دراورد: بپوشش، سرما میخوری.
با تخسی گفت: نمیخوام!
کوک: جیمین دارم میگم بپوشش سرده.
پتو رو از دور خودش دراورد و داخل ماشین انداخت: من سردم نیست.
جونگکوک قبل از اینکه از این همه خوشگلی و سرکشی بودن امگاش گریه کنه، حالت مغرور خودشو حفظ کرد: اره مشخصه. دارم میگم بپوشش..امگا!
پسرک با لبای برچیده کاپشن رو از دستش گرفت و تنش کرد. جونگکوک راضی، دستای کوچولوشو گرفت و پشت سر خودش کشید.
تهیونگ که دیده بود با اعصبانیت بامزه ای سر دونسنگش گذاشت: هی هی جئون! ادم برای امگای باردارش از لحن الفایی استفاده میکنه؟ بی رحم شدیاا! اصلا دو روز جیمین و نمیارم پیشت.
و بعد دست پسرک و گرفت و سمت خودش کشید.
جونگکوک با اخم دست چپ جیمین و گرفت: ایصلا دو لوز وژننسجچسککنستست.. برو ببینم پیش هوسوک جونت اومده قلدری میکنه واسم.
تهیونگ از حرص دندوناشو روی هم سابید: نخیرم! جیمین با من میاد.
ادامه در کامنت اول👇🏻
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part⁵²
درحالی که روی صندلی شاگرد نشسته بود و شیرموز میخورد، از بس کوچولو بود زیر پتو-جونگکوک روش پتو انداخته بود چون هوا سرد بود و اصلا دوست نداشت جیمین مریض بشه-مشخص نبود گفت: کوکویی؟ چرا نمیریم خونه خودمون؟
ابرو بالا انداخت: هاه خدایا جیمین تو چرا منو هرچی صدا میکنی جز جونگکوک؟ من جونگکوکم! جانگ_کوک!(با همان لحن خودش در لایو خوانده شود).
من: خب حالاااا، نگفتی؟
جونگکوک اصلا نگاهش نمیکرد، چون کافی بود نگاهش کنه تا قند تو دلش آب شه! اون امگا کوچولو موهای طلاییشو با یه کش کوچیک پشت سرش بسته بود و با اون پتوی روی سرش و تپل بودنش برای جونگکوک موجودی خوردنی به نظر میرسید..!.
کوک: ممم، داریم میریم عمارت آپا. هرکاری کردم آپا نزاشت گفت این مدت و اونجا بمونیم.
با تردید گفت: مطمئنی که..هنوز باهام مشکل ندارن؟
جونگکوک مطمئن تر دست چپ پسرک رو گرفت: اره، مطمئنم! اون موضوع مال قبلا بود و منم طلاق گرفتم. اونا زیادی بزرگش کرده بودن و طرف سولهی رو گرفتن. بیخیالش عروسک. بهش فکر نکن خب؟ تو الان دیگه فقط باید مراقب توله من باشی!.
لبخندی زد و پاکت بعدی شیرموز رو باز کرد.
با دلسوزی، نی رو روبه روی لبای کوک گرفت: یه قلپ بخور. فقططط یه قلپ! حرفای دکتر و که یادت نرفته؟
با شیطنت قلپی خورد و انگشت اشاره جیمین گاز گرفت.
هینی کشید و دستشو عقب برد. اخمی کرد و به ظاهر قهر کرد.
جونگکوک اهی کشید. امگاش حالا حالاها اشتی نمیکرد.
....
از ماشین که پیاده شد، سرما بهش هجوم اورد. جونگکوک کاپشنش رو دراورد: بپوشش، سرما میخوری.
با تخسی گفت: نمیخوام!
کوک: جیمین دارم میگم بپوشش سرده.
پتو رو از دور خودش دراورد و داخل ماشین انداخت: من سردم نیست.
جونگکوک قبل از اینکه از این همه خوشگلی و سرکشی بودن امگاش گریه کنه، حالت مغرور خودشو حفظ کرد: اره مشخصه. دارم میگم بپوشش..امگا!
پسرک با لبای برچیده کاپشن رو از دستش گرفت و تنش کرد. جونگکوک راضی، دستای کوچولوشو گرفت و پشت سر خودش کشید.
تهیونگ که دیده بود با اعصبانیت بامزه ای سر دونسنگش گذاشت: هی هی جئون! ادم برای امگای باردارش از لحن الفایی استفاده میکنه؟ بی رحم شدیاا! اصلا دو روز جیمین و نمیارم پیشت.
و بعد دست پسرک و گرفت و سمت خودش کشید.
جونگکوک با اخم دست چپ جیمین و گرفت: ایصلا دو لوز وژننسجچسککنستست.. برو ببینم پیش هوسوک جونت اومده قلدری میکنه واسم.
تهیونگ از حرص دندوناشو روی هم سابید: نخیرم! جیمین با من میاد.
ادامه در کامنت اول👇🏻
۶.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.