دخترای لجباز ❤ پسرای مغرور 💕
#دخترای_لجباز ❤ پسرای_مغرور 💕
پارت بیست و دوم .
سورن:نمیشه برید!
دینا دست ب سینه گفت:چرا؟
سورن:چون هنو کادو ندادیم ب رومینا
رومینا:ن ممنون نمیخوام
پارسا:چرا میخوای
بعد سه تایی ب طرفمون یورش بردن بقلمون کردن و مارو بردن گذاشتن تو ماشینای خودشون.
به طرف پارسا داد زدم:هوییییی!من گونی برنج نیستم هروقت دلت بخوای پرتم کنی اینور اونورا!
پارسا:وقتی حرف گوش ندی همینه!
با لحن اعتراضی گفتم:آقا مگه گناهه ؟ نمیخوام بیام
پارسا:آره گناهه!
بعدم گازشو گرفت و پیش ب سوی رستوران!
رسیدیم ماشین سورنم با ما رسید و دینا دست ب سینه اومد بیرون در گوش من گفت : من ک زیادم ناراضی نیستم . البته نباید بفهمن . ممکنه فکر کنن اووووه اینا رستوران ندیده ان !
منم آروم گفتم : دقیقا !
بعد ماشین متینم رسید و باهم رفتیم تو رستوران . ی میز شش صندلیه پیدا کردیم . من و دینا و مریم ی طرف میز و اون سه چلغوزم ی طرف . من و دینا جوجه سفارش دادیم . مریم چنجه و سورن کباب و متین و پارساهم میکس .
خلاصه خیلی خوش گذشت و منم تا خرخره خوردم ! بعدم نخود نخود هرکی رود خانه خود .
***
از زبون دینا :
ای بابا باز دانشگاه ! اون کسایی ک رفتن دانشگاه ب کجا رسیدن ک ما برسیم ؟ من آخرش میرم تو شرکت بابای رومینا کار میکنم دیه .
الان تو راه دانشگاهیم . ماشین رومین تازه ع تعمیرگاه اومده بیرون . قسم خورد ک دیگه نده ب من ماشینشو!
همینجوری داشتم بیرونو نگاه میکردم و توی حالت نیمه خواب بودم که.....دامببببب ، بووووووم .
من با کله رفتم تو داشبرد و رومینام با فرمون یکی شد . مریمم ک ع صندلی پرت شد پایین . کدوم بیشعوری زد ب ما ؟
ی پسره خوشمل ع ماشینه اومد بیرون .
پسره : هووووووی گاریچی رانندگی بلد نیستی چرا گواهی نامه گرفتی !؟
اوه اوه اوه بدبخت شدیم . چرا ؟ چون : به ماشین رومینا گفت گاری ، ب رومینا گفت گاریچی ، ب گواهی نامه اش بی احترامی کرد ، به رومینا گفت رانندگی بلد نیستی .
مریم به پسره گفت : بدبخت شدی !
دینا: الانه ک له بشی !
مریم : خدا بیامرزتت .
دینا : فقط....
بعد من و مریم باهم داد زدیم : فرار کنننننن !!
رومینا ع اونطرف سرخ شده بود و درحال ترکیدن بود . پسره رنگ عوض کرده بود و ع ترس سفید شده بود. رومینا داد زد : جرتتتتتتت مییییییددددددمممممم !
بعد قفل فرمونو برداشت و ع ماشین زد بیرون . پسره هم ک این وضعیتو دید داد زد : گ*وه خوردممممم !
بعد دوید تو ماشینش و الفراررررر ! رومینا یذره دنبال ماشینش کرد ولی بعد خسته شد و برگشت . خداروشکر ماشین ما هیچی نشده بود و ماشین اون داغون شده بود ک البته بدبخت انقدر ترسید ک خسارت نگرفت ! ما تا ده دقیقه چیزی نگفتیم چون رومینا انقدر عصبانی بود ک ممکن بود ماروهم بزنه . واسه همین تا دانشگاه سکوت بود تو ماشین . خداروشکر میکنم ک سالم رسیدیم .
پارت بیست و دوم .
سورن:نمیشه برید!
دینا دست ب سینه گفت:چرا؟
سورن:چون هنو کادو ندادیم ب رومینا
رومینا:ن ممنون نمیخوام
پارسا:چرا میخوای
بعد سه تایی ب طرفمون یورش بردن بقلمون کردن و مارو بردن گذاشتن تو ماشینای خودشون.
به طرف پارسا داد زدم:هوییییی!من گونی برنج نیستم هروقت دلت بخوای پرتم کنی اینور اونورا!
پارسا:وقتی حرف گوش ندی همینه!
با لحن اعتراضی گفتم:آقا مگه گناهه ؟ نمیخوام بیام
پارسا:آره گناهه!
بعدم گازشو گرفت و پیش ب سوی رستوران!
رسیدیم ماشین سورنم با ما رسید و دینا دست ب سینه اومد بیرون در گوش من گفت : من ک زیادم ناراضی نیستم . البته نباید بفهمن . ممکنه فکر کنن اووووه اینا رستوران ندیده ان !
منم آروم گفتم : دقیقا !
بعد ماشین متینم رسید و باهم رفتیم تو رستوران . ی میز شش صندلیه پیدا کردیم . من و دینا و مریم ی طرف میز و اون سه چلغوزم ی طرف . من و دینا جوجه سفارش دادیم . مریم چنجه و سورن کباب و متین و پارساهم میکس .
خلاصه خیلی خوش گذشت و منم تا خرخره خوردم ! بعدم نخود نخود هرکی رود خانه خود .
***
از زبون دینا :
ای بابا باز دانشگاه ! اون کسایی ک رفتن دانشگاه ب کجا رسیدن ک ما برسیم ؟ من آخرش میرم تو شرکت بابای رومینا کار میکنم دیه .
الان تو راه دانشگاهیم . ماشین رومین تازه ع تعمیرگاه اومده بیرون . قسم خورد ک دیگه نده ب من ماشینشو!
همینجوری داشتم بیرونو نگاه میکردم و توی حالت نیمه خواب بودم که.....دامببببب ، بووووووم .
من با کله رفتم تو داشبرد و رومینام با فرمون یکی شد . مریمم ک ع صندلی پرت شد پایین . کدوم بیشعوری زد ب ما ؟
ی پسره خوشمل ع ماشینه اومد بیرون .
پسره : هووووووی گاریچی رانندگی بلد نیستی چرا گواهی نامه گرفتی !؟
اوه اوه اوه بدبخت شدیم . چرا ؟ چون : به ماشین رومینا گفت گاری ، ب رومینا گفت گاریچی ، ب گواهی نامه اش بی احترامی کرد ، به رومینا گفت رانندگی بلد نیستی .
مریم به پسره گفت : بدبخت شدی !
دینا: الانه ک له بشی !
مریم : خدا بیامرزتت .
دینا : فقط....
بعد من و مریم باهم داد زدیم : فرار کنننننن !!
رومینا ع اونطرف سرخ شده بود و درحال ترکیدن بود . پسره رنگ عوض کرده بود و ع ترس سفید شده بود. رومینا داد زد : جرتتتتتتت مییییییددددددمممممم !
بعد قفل فرمونو برداشت و ع ماشین زد بیرون . پسره هم ک این وضعیتو دید داد زد : گ*وه خوردممممم !
بعد دوید تو ماشینش و الفراررررر ! رومینا یذره دنبال ماشینش کرد ولی بعد خسته شد و برگشت . خداروشکر ماشین ما هیچی نشده بود و ماشین اون داغون شده بود ک البته بدبخت انقدر ترسید ک خسارت نگرفت ! ما تا ده دقیقه چیزی نگفتیم چون رومینا انقدر عصبانی بود ک ممکن بود ماروهم بزنه . واسه همین تا دانشگاه سکوت بود تو ماشین . خداروشکر میکنم ک سالم رسیدیم .
۱۵.۵k
۱۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.