دخترای لجباز ❤ پسرای مغرور 💕
#دخترای_لجباز ❤ پسرای_مغرور 💕
پارت بیست و سوم 💗
توی دانشگاه راه میرفتیم . یه دختره اومد با دوستاش و رو ب رومینا جوری ک تقریبا همه شنیدن گفت: چطوری خانم وحشی !
رومینا با عصبانیت سری تکون داد براش . مریم با عصبانیت سر رومینا داد زد : تویی ک همش ادعای وحشی بودن داری و ب همه میگی ک سر ب سرت نزارن چرا ب این دختره اسکل چیزی نگفتی !؟
دختره : هوووی درس حرف بزن !
حالا حرفای مارو همه دانشگاه میشنیدن . رومینا با عصبانیت سرشو تکون داد و با لحنی ک سعی میکرد ک زیاد بلند نباشه ( ولی بلند بود و همه شنیدن ) گفت : میدونی مریم...به بعضیا حتی نباید ر*ید ! پس فردا برنزه میشن میان واسط قیافه میگیرن . منم واسه این چیزی ب این دختره نگفتم ک درحد من نبود . وگرنه میدیدی ک چجوری میزدم شل و پلش میکردم !
بعله...اینم از این ! با این حرف رومینا همه پسرا هااار هااار خندیدن ، دخترا باهم با خنده پچ پچ کردن ، اون دختره و دوستاش ع عصبانیت و خجالت قرمز شدن ، سورن و متین ک تازه اومدن پاچیدن ع خنده، پارسا با یه نگاه راضیم ازت به رومینا نگاه کرد و، مریم دهنش قفل شد ، منم ع خنده پاچیدم ، رومینام با بیخیالی رفت ی گوشه نشست !
من و مریم رفتیم بقلش نشستیم . مریم با خنده گفت : اوووه بابا دمت گرم خوب قهوه ایش کردی !
رومینا : میخواست با مسخره کردن من خودشو با اون قیافش جلو پسرا بزرگ کنه.
از زبون رومینا:
استاد اومد سر کلاس و گفت:خب بچه ها برا همتون ی پروژه دارم.قرعه کشی میکنیم و به گروه های شش نفره تبدیلتون میکنم.بعد این گروه ها نوبت نوبتی روی ی پروژه کار میکنن.بعد هرکدوم پروژه ک کارش تموم شد با من ساعت چهار صبح برا دیدن غروب آفتاب و تفریح میرن کوه.هر پروژه ای ک اول شد هم باهم میتونن برن برا یه هفته کیش.خب حالا قرعه کشی شروع میشه.قوطی ای که با خودش آورده بودو تکون داد و شیش تا کاغذ در آورد و گفت:خب...شش نفر اولی که صدا میکنم بلند شن ...خانم کریمی !
بلند شدم . خدایا خواهش می کنم با دینا اینا گروه بشم.
-خانم صادقی
مریم بلند شد و به من چشمک زد
-آقای...نجفی
داد زدم:آقای نجفی اینجان ؟ فرار کنید!اون مگه الان نباید زندان باشه؟؟
پسرا خندیدن.استاد گفت:خیر منظورم سورن نجفیه:
من چشمام شد قد توپ تنیس.فامیلی سورن نجفی بود؟یعنی اون با من هم گروهیه؟
-آقای محمدی
متین بلند شد.ای واییییی اینا چرا دارن با ما هم گروهی میشن؟
-خانم دارینی
ایووووولللللل دیناااا
دینا ی خداروشکر گفت و بلند شد.
-خانم...افراز
ع تینا!تینا ی دخترس ک من خیلی ازش خوشم میومد.خوشحال شدم ک یهو یکی داد زد :
-تینا لوزه اشو میخواد عمل کنه نمیتونه دانشگاه بیاد!
ای بابا
-آخرین نفرم...آقای سهرابی
آره داشتم میگفتم...چییی؟ س..سهرابی؟پارسا؟
ای تینا بمیری با اون لوزت! نمیشد بعدا عمل کنی؟
پارت بیست و سوم 💗
توی دانشگاه راه میرفتیم . یه دختره اومد با دوستاش و رو ب رومینا جوری ک تقریبا همه شنیدن گفت: چطوری خانم وحشی !
رومینا با عصبانیت سری تکون داد براش . مریم با عصبانیت سر رومینا داد زد : تویی ک همش ادعای وحشی بودن داری و ب همه میگی ک سر ب سرت نزارن چرا ب این دختره اسکل چیزی نگفتی !؟
دختره : هوووی درس حرف بزن !
حالا حرفای مارو همه دانشگاه میشنیدن . رومینا با عصبانیت سرشو تکون داد و با لحنی ک سعی میکرد ک زیاد بلند نباشه ( ولی بلند بود و همه شنیدن ) گفت : میدونی مریم...به بعضیا حتی نباید ر*ید ! پس فردا برنزه میشن میان واسط قیافه میگیرن . منم واسه این چیزی ب این دختره نگفتم ک درحد من نبود . وگرنه میدیدی ک چجوری میزدم شل و پلش میکردم !
بعله...اینم از این ! با این حرف رومینا همه پسرا هااار هااار خندیدن ، دخترا باهم با خنده پچ پچ کردن ، اون دختره و دوستاش ع عصبانیت و خجالت قرمز شدن ، سورن و متین ک تازه اومدن پاچیدن ع خنده، پارسا با یه نگاه راضیم ازت به رومینا نگاه کرد و، مریم دهنش قفل شد ، منم ع خنده پاچیدم ، رومینام با بیخیالی رفت ی گوشه نشست !
من و مریم رفتیم بقلش نشستیم . مریم با خنده گفت : اوووه بابا دمت گرم خوب قهوه ایش کردی !
رومینا : میخواست با مسخره کردن من خودشو با اون قیافش جلو پسرا بزرگ کنه.
از زبون رومینا:
استاد اومد سر کلاس و گفت:خب بچه ها برا همتون ی پروژه دارم.قرعه کشی میکنیم و به گروه های شش نفره تبدیلتون میکنم.بعد این گروه ها نوبت نوبتی روی ی پروژه کار میکنن.بعد هرکدوم پروژه ک کارش تموم شد با من ساعت چهار صبح برا دیدن غروب آفتاب و تفریح میرن کوه.هر پروژه ای ک اول شد هم باهم میتونن برن برا یه هفته کیش.خب حالا قرعه کشی شروع میشه.قوطی ای که با خودش آورده بودو تکون داد و شیش تا کاغذ در آورد و گفت:خب...شش نفر اولی که صدا میکنم بلند شن ...خانم کریمی !
بلند شدم . خدایا خواهش می کنم با دینا اینا گروه بشم.
-خانم صادقی
مریم بلند شد و به من چشمک زد
-آقای...نجفی
داد زدم:آقای نجفی اینجان ؟ فرار کنید!اون مگه الان نباید زندان باشه؟؟
پسرا خندیدن.استاد گفت:خیر منظورم سورن نجفیه:
من چشمام شد قد توپ تنیس.فامیلی سورن نجفی بود؟یعنی اون با من هم گروهیه؟
-آقای محمدی
متین بلند شد.ای واییییی اینا چرا دارن با ما هم گروهی میشن؟
-خانم دارینی
ایووووولللللل دیناااا
دینا ی خداروشکر گفت و بلند شد.
-خانم...افراز
ع تینا!تینا ی دخترس ک من خیلی ازش خوشم میومد.خوشحال شدم ک یهو یکی داد زد :
-تینا لوزه اشو میخواد عمل کنه نمیتونه دانشگاه بیاد!
ای بابا
-آخرین نفرم...آقای سهرابی
آره داشتم میگفتم...چییی؟ س..سهرابی؟پارسا؟
ای تینا بمیری با اون لوزت! نمیشد بعدا عمل کنی؟
۱۲.۴k
۱۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.